1 زماني كه در واحد انيميشن صدا و سيما مشغول به كار بودم . هر بار كه دوزار ده شاهي بودجه تخصيص داده ميشد براي ساخت كاري . اين كار بايد حتمن در مورد امامي ، پيغمبري و يا يك چيز معناداري ساخته ميشد. چيزي به عنوان سرگرمي وجود نداشت و ندارد در اين سيستم . شما اين كارهاي ايراني را كه به زعم خودشان معناي دوم و سوم و چهارم دارند را بگذاريد كنار تام و جري ِ سطحي و ببينيد يك كودك يا هر بينندهاي كدام را انتخاب ميكند . 2 در كارهاي بزرگ دنيا حرف زدن درباره يك موضوع مهم اينطوري نيست كه بياييد توي بوقش كنند . يك چيزي را ميگويند و مي روند . ديگر مسئوليتي ندارند كه بيننده را شير فهم كنند. پيامبرها هم كارشان اصلن همين بود . يك چيزي را بالاي كوهي ، جايي ميگفتند و ميرفتند پي كارشان. از آن جمعيت مثلن هزار نفري ، دويست نفرشان ميگرفتند حرفش را و دنبالش راه مي افتادند و بقيه هم زندگيشان را ميكردند چون گذشته . 3 كارهاي بزرگ همانطوري كه گفتم اينگونه اند . مثلن ما مدام مي آييم و از معلوليت ميگوييم. كه معلوليت محدوديت نيست و كلي داستان و فيلم و سريال و مستند سرهم مي كنيم از آدمهايي ...
(کارتونیست درک نشده سابق)