رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۰۶

قصه از کجا شروع شد

زمستان هشتاد و دو ; بود انگار ...چند هفته ای بود که بیکار شده بودم ، زده بودم بیرون نمیتوانستم زیر دست پدر زن و ; برادر زنم که همسن و سال من هم ; بود ( برادر زنم البته !) کار کنم و زور بشنوم مخصوصا این دومی که قبلا دوست و ; رفیقم بود و ; حالا فامیل ; و ; سر کارگرم شده بود و با روحیه ام جور در نمی آمد که یک نفر مرا وادار به کاری کند ، از کارم ایراد بگیرد و کلا دستمزد گرفتن از چنین آدمی را اصلا دوست نداشتم ...بگذریم. یک سالی میشد که ازدواج کرده بودم و حالا بیکار بودم ... روزهای سیاهی بود ...لعنت بر این غرور بی خود و بی پدر مادر ! صدا و سیما ( یا به قول رها : گدا و سیما !) را هم که ول کرده بودم ، بعد از دو سال اجرای برنامه کودک و نوجوان در تلویزیون شبکه باران ( شبکه استانی گیلان ) از آنجا هم زده بودم بیرون... ; چه کاری بلد بودم ؟ نه میتوانستم داخل چال مکانیکی بروم و ; نه میتوانستم رادیو تلویزیون تعمیر کنم ! هیچ کاری به غیر از طراحی و نقاشی بلد نیودم ، کاریکاتورهایم را زیر بغل زدم و از این نشریه و به آن نشریه محلی میرفتم تا شاید جایی در ستون خاک گرفته و سیاهشان پیدا کنم ... هنوز آرمان گرا

قصه از کجا شروع شد

زمستان هشتاد و دو ; بود انگار ...چند هفته ای بود که بیکار شده بودم ، زده بودم بیرون نمیتوانستم زیر دست پدر زن و ; برادر زنم که همسن و سال من هم ; بود ( برادر زنم البته !) کار کنم و زور بشنوم مخصوصا این دومی که قبلا دوست و ; رفیقم بود و ; حالا فامیل ; و ; سر کارگرم شده بود و با روحیه ام جور در نمی آمد که یک نفر مرا وادار به کاری کند ، از کارم ایراد بگیرد و کلا دستمزد گرفتن از چنین آدمی را اصلا دوست نداشتم ...بگذریم. یک سالی میشد که ازدواج کرده بودم و حالا بیکار بودم ... روزهای سیاهی بود ...لعنت بر این غرور بی خود و بی پدر مادر ! صدا و سیما ( یا به قول رها : گدا و سیما !) را هم که ول کرده بودم ، بعد از دو سال اجرای برنامه کودک و نوجوان در تلویزیون شبکه باران ( شبکه استانی گیلان ) از آنجا هم زده بودم بیرون... ; چه کاری بلد بودم ؟ نه میتوانستم داخل چال مکانیکی بروم و ; نه میتوانستم رادیو تلویزیون تعمیر کنم ! هیچ کاری به غیر از طراحی و نقاشی بلد نیودم ، کاریکاتورهایم را زیر بغل زدم و از این نشریه و به آن نشریه محلی میرفتم تا شاید جایی در ستون خاک گرفته و سیاهشان پیدا کنم ... هنوز آرمان گرا

قصه از کجا شروع شد

زمستان هشتاد و دو ; بود انگار ...چند هفته ای بود که بیکار شده بودم ، زده بودم بیرون نمیتوانستم زیر دست پدر زن و ; برادر زنم که همسن و سال من هم ; بود ( برادر زنم البته !) کار کنم و زور بشنوم مخصوصا این دومی که قبلا دوست و ; رفیقم بود و ; حالا فامیل ; و ; سر کارگرم شده بود و با روحیه ام جور در نمی آمد که یک نفر مرا وادار به کاری کند ، از کارم ایراد بگیرد و کلا دستمزد گرفتن از چنین آدمی را اصلا دوست نداشتم ...بگذریم. یک سالی میشد که ازدواج کرده بودم و حالا بیکار بودم ... روزهای سیاهی بود ...لعنت بر این غرور بی خود و بی پدر مادر ! صدا و سیما ( یا به قول رها : گدا و سیما !) را هم که ول کرده بودم ، بعد از دو سال اجرای برنامه کودک و نوجوان در تلویزیون شبکه باران ( شبکه استانی گیلان ) از آنجا هم زده بودم بیرون... ; چه کاری بلد بودم ؟ نه میتوانستم داخل چال مکانیکی بروم و ; نه میتوانستم رادیو تلویزیون تعمیر کنم ! هیچ کاری به غیر از طراحی و نقاشی بلد نیودم ، کاریکاتورهایم را زیر بغل زدم و از این نشریه و به آن نشریه محلی میرفتم تا شاید جایی در ستون خاک گرفته و سیاهشان پیدا کنم ... هنوز آرمان گرا

تو چه دیدی که بریدی

برداشت کاریکاتوریست از;طرح قبل : گاهی اوقات اتفاق تلخی که برایت می افتد شاید برای دیگری فرصت مناسبی را ایجاد کند ...شاید گم کردن اسکناس ۵۰۰ تومانی در ۷ سالگی ام باعث شد دلی شاد شود ...چه میدانم ! + ;نوشته شده در ; 2006/12/17 ساعت;17:30 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

تو چه دیدی که بریدی

برداشت کاریکاتوریست از;طرح قبل : گاهی اوقات اتفاق تلخی که برایت می افتد شاید برای دیگری فرصت مناسبی را ایجاد کند ...شاید گم کردن اسکناس ۵۰۰ تومانی در ۷ سالگی ام باعث شد دلی شاد شود ...چه میدانم ! + ;نوشته شده در ; 2006/12/17 ساعت;17:30 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

تو چه دیدی که بریدی

برداشت کاریکاتوریست از;طرح قبل : گاهی اوقات اتفاق تلخی که برایت می افتد شاید برای دیگری فرصت مناسبی را ایجاد کند ...شاید گم کردن اسکناس ۵۰۰ تومانی در ۷ سالگی ام باعث شد دلی شاد شود ...چه میدانم ! + ;نوشته شده در ; 2006/12/17 ساعت;17:30 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عزا عزاست امروز ؟ روز غذاست امروز ؟!

بهترین برداشت از کاریکاتور قبل : گاهی وقتا اتفاق وحشتناکی که می افته اونقدر به نفع تو خواهد بود که در آينده از تصور اتفاق نيفتادنش وحشت می کنی! زن زمانه + ;نوشته شده در ; 2006/12/12 ساعت;17:36 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عزا عزاست امروز ؟ روز غذاست امروز ؟!

بهترین برداشت از کاریکاتور قبل : گاهی وقتا اتفاق وحشتناکی که می افته اونقدر به نفع تو خواهد بود که در آينده از تصور اتفاق نيفتادنش وحشت می کنی! زن زمانه + ;نوشته شده در ; 2006/12/12 ساعت;17:36 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عزا عزاست امروز ؟ روز غذاست امروز ؟!

بهترین برداشت از کاریکاتور قبل : گاهی وقتا اتفاق وحشتناکی که می افته اونقدر به نفع تو خواهد بود که در آينده از تصور اتفاق نيفتادنش وحشت می کنی! زن زمانه + ;نوشته شده در ; 2006/12/12 ساعت;17:36 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عنوان ندارد !

برداشتی از کاریکاتور پائین : چرا هول شدی ؟...کمی صبر داشته باش شاید خدا میخواهد;سورپرایزت;;کند ...شاید یک پری یک جای این دنیا منتظرت هست ... + ;نوشته شده در ; 2006/12/3 ساعت;17:38 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عنوان ندارد !

برداشتی از کاریکاتور پائین : چرا هول شدی ؟...کمی صبر داشته باش شاید خدا میخواهد;سورپرایزت;;کند ...شاید یک پری یک جای این دنیا منتظرت هست ... + ;نوشته شده در ; 2006/12/3 ساعت;17:38 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

عنوان ندارد !

برداشتی از کاریکاتور پائین : چرا هول شدی ؟...کمی صبر داشته باش شاید خدا میخواهد;سورپرایزت;;کند ...شاید یک پری یک جای این دنیا منتظرت هست ... + ;نوشته شده در ; 2006/12/3 ساعت;17:38 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;