رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۰۸

طلبیدن حق در یک روز برفی ، یا : من مهندس نیستم

ساعت 6 صبح: با زنگ موبایل از خواب بیدار می شوم ، هوا سرد است و جانکاه ! دوباره زیر پتو میلغزم ! 5 دقیقه بعد دوباره بیدار می شوم و به خودم تلقین میکنم که باید بیدارم شوم :پاشو مرد ، تو قول دادی ، تو کار داری ...پاشو عوضی!! اما به خودم محل سگ نمیگذارم و دوباره پتو را بسان مادری مهربان در آغوش میکشم ! ...ولی ، یکهو از جایم میپرم و یادم می افتد که امروز روز خواب نیست ..کلی کار دارم و بعد از چند روز تعطیلی به علت برفندگی باید به چند اداره که طرف قرار داد هستند و چند بانک که باید قسط های عقب افتاده را بدهم ، سر بزنم و تازه به یک نفر هم قول داده ام که کارش را   زودتر از موعد آماده کنم . پس باید گورم را از تخت خواب گم کنم ( سخت نگیرید با خودم از این حرفا ندارم !) ساعت 6:30 دقیقه : سر خیابان منتظر تاکسی یا هر موجود بار بر دیگر.. ساعت 6:45 دقیقه : معجزه ای روی داد و من سوار تاکسی هستم ! خدایا باور کردنی نیست ! اداره اول را سر میزنم . همه در حال چرت مثل خودم . ساعت 7:30 دقیقه : ترافیک سنگین و ماشینها همه لاکپشت صفت ! مردم همچون پاکستانی ها از در و پنجره اتوبوس آویخته اند ! با عجله خودم را به بانک

طلبیدن حق در یک روز برفی ، یا : من مهندس نیستم

ساعت 6 صبح: با زنگ موبایل از خواب بیدار می شوم ، هوا سرد است و جانکاه ! دوباره زیر پتو میلغزم ! 5 دقیقه بعد دوباره بیدار می شوم و به خودم تلقین میکنم که باید بیدارم شوم :پاشو مرد ، تو قول دادی ، تو کار داری ...پاشو عوضی!! اما به خودم محل سگ نمیگذارم و دوباره پتو را بسان مادری مهربان در آغوش میکشم ! ...ولی ، یکهو از جایم میپرم و یادم می افتد که امروز روز خواب نیست ..کلی کار دارم و بعد از چند روز تعطیلی به علت برفندگی باید به چند اداره که طرف قرار داد هستند و چند بانک که باید قسط های عقب افتاده را بدهم ، سر بزنم و تازه به یک نفر هم قول داده ام که کارش را   زودتر از موعد آماده کنم . پس باید گورم را از تخت خواب گم کنم ( سخت نگیرید با خودم از این حرفا ندارم !) ساعت 6:30 دقیقه : سر خیابان منتظر تاکسی یا هر موجود بار بر دیگر.. ساعت 6:45 دقیقه : معجزه ای روی داد و من سوار تاکسی هستم ! خدایا باور کردنی نیست ! اداره اول را سر میزنم . همه در حال چرت مثل خودم . ساعت 7:30 دقیقه : ترافیک سنگین و ماشینها همه لاکپشت صفت ! مردم همچون پاکستانی ها از در و پنجره اتوبوس آویخته اند ! با عجله خودم را به بانک

یخ زدگی جوهردان !

دستم یخ کرده ..مرکب از سولاخ راپید بیرون نمی آد ، این روزها سگ از خانه اش بیرون نمی آد چه برسه به جوهر ..به قول مسعود کیمیایی : سرمای بی پیریه ..*نده و سوپورو با هم میکشه !! یک کار آرشیوی ببینید تا شاید خورشید، مهر مادری اش را از سر گرفت پ .ن : خانم دکتر ممنون + ;نوشته شده در ; 2008/1/16 ساعت;14:46 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

یخ زدگی جوهردان !

دستم یخ کرده ..مرکب از سولاخ راپید بیرون نمی آد ، این روزها سگ از خانه اش بیرون نمی آد چه برسه به جوهر ..به قول مسعود کیمیایی : سرمای بی پیریه ..*نده و سوپورو با هم میکشه !! یک کار آرشیوی ببینید تا شاید خورشید، مهر مادری اش را از سر گرفت پ .ن : خانم دکتر ممنون + ;نوشته شده در ; 2008/1/16 ساعت;14:46 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;