رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۰۹

خوب ، بد ، زشت

اگر پا بدهد باید بروم چندتا داستان نیمه کاره را تمامش کنم . از یکنفر تشکر کنم ، از یکنفر سوال کنم و چند نفر  را پیدا کنم . بیست سال پیش هفته اول مهر . زمین بویپاککن آدامسی و مداد و سیب زرد میداد و آسمان رنگ دفتر بیست برگی بود کهپشت جلدش مردی کج و کوله این جمله را روی تخته سیاه می نوشت : تعلیم و تعلم عبادت است .کلن کاپشن آن روزها مزاحم بود . صبح سرد بود و ظهر گرم و کاپشن تپل بود ودوست داشتی بیاندازی اش توی همان مدرسه . از اتوبوس جا مانده بودم و دیرشده بود تاکسی هم نبود و نیت کردم پیاده بروم و رفتم . نیمه های راه جوانیبا بی ام وی سبز رنگش کنارم ایستاد و گفت سوار شوم .ترسیدم . پسر خوش تیپو زیبا بود و اتومبیلش خوشبو . صدای پخش ماشینش بلند بود . مدرن تاکینگبود . ترسیدم . مادر گفته بود بترسم و ترسیدم. پسر گفت کاریت ندارم بیابالا و رفتم . در تمام مدتی که کنار راننده نشته بود چیزی نمی گفتم اما اوحرف میزد . می خواست من نترسم . گفت میای بریم دختر بازی ؟ من نمی دانستمچه چور بازی ای است و انگار که فکرم را خوامنده باشد خندید . وقتی رسیدیمتشکر کردم و یک سکه دوتومانی از جیبم در آوردم و خواستم کرایه ر

آیا مادیسکو دانسه ...

گاهی اوقات شده است بروی گنجه قدیمی را باز کنی دفتری چیزی از خودت بیابی و نوشته اش را هم گاهی ؟ بعدن فکر کنی چه آدمی بودی پیشترک و اصلن اینرا خودت نبشتی یا فامیلت ؟ چرا آن موقع اینطور فکر میکردی و بیسار و اینا ؟ اثاث کشی که کردیم زیر تخت کیفی پیدا کردم پر از طراحی سالهای نه چندان دور کارتونهایی نیمه کاره . آثاری ناقص الخلقه که داشتند نفرینم میکردند از خلقتشان  تند تند . اینی که میبینی را وقتی دیدم اش همه چیزش برایم بیگانه بود . طراحی اش . سوژه اش ، رنگش حتی آن چسب که زده بودم دور کادر تا وقتی رنگ آمیزی تمام شد بکنمش و کادری تر و تمیز داشته باشم و اصلن یادم رفته بود این ترفند را ! فکر کردم این کار من نیست و از کسی گرفتمش . اگر کامل بود این فکر را میکردم اما ناقص بود . حالا من چه فکر میکردم آن روزگار دور که بیماری کشیدم میرود پیش طبیب و اوشان چسب زخم را میکند و مخ یارو با تمامی محتویات دیگر صورتش میریزد کف درمونگاه ؟ چه خورده بود م ؟ چی دیده بود ؟ چه کسی ، چه چیزی به من گفته بود ؟ پ.ن : عازم پایتخت کشورهای اسلامی هستم  پ.ن2 : تیتر را که دارید ؟ یادتان هست ؟ + ;نوشته شده در ; 2009/9/16

باد وزید و همه اسرار عیان شد

رسانه ملی را دوست دارم اینروزها آدم را سبک میکند بس که فحش حواله اش میکنیم . کاربردش شده است مثل ممد گلزار که فحشش میدادیم از لحاظ حسادت دور هم که بودیم .. هنوز بغض دارم از خرداد تا حالا . دو تا آهنگ هم دارم یکی تصویری و یکی از همین هیپ هاپ که راجع به کشتار مردم است و هر چند روز یکبار استعمالشان میکنم . خوب است ، مثل نمک روی زخم است و خشم و تنفر را زنده نگه میدارد .  آدمی هستم که نمیتوانم حرفم را درست درمان به کسی بگویم . هزار تا فکر میکنم که چطوری بگویم که ناراحت نشود یا چطور کلمات را ردیف کنم تا زهرش گرفته بشود . مثلن اگر طلبی چیزی دارم به یارو باید بگویم آقا التماس دعا داریم و او میخندد وبعدن کارم راحت میشود و ادامه میدهم : به جان خودم وضع خیلی خراب است و هزار تا بامبول دیگر برای اینکه دلش به حالم بسوزد .و وقتی پولم را پس میدهد انگار دارم از کمیته امداد وام میگیرم تمامی رفتگان و ماندگانش را به ائمه میسپارم و عقب عقبکی از محل کارش یا هر جای دیگرش خارج میشوم . پشتم را نمیکنم طرفش بد است ناراحت میشود . چه میدانم شاید هم بیشرف باشد و خوشحال بشود. عصبانی که میشوم از یک چیزی دیگر از این خ