رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۳
علی تجدد بازم تله پاتی شدی با من. امروز صبح به زور قلم نوری مو ورداشتم آوردم سرکار. بعد لابه لای کارام مسی [گربه است] رو کشیدمو همونطوری که توذهنمه. می خواستم واست بذارم نظر بدی کاملش کنم. الان اومدم دیدم تو اینو فرستادی[يك كار از تصويرگري خارجي] این کارش قشنگه ولی تو نباید دپ بقول خودت بشی. اینا خارجی اند. اینا از نظر بصری تقویت می شن در حد تیم ملی . مث ما تو گند و گوز راه نمی رن. شهرشون بو نمی ده. اینا این چیزا رو یاد می گیرن. بیشتر هنرشون اکتسابیه. تو اگه اونجا بودی الان رو دست همه اینا می زدی.الان کارشناس طراحی کاراکتر انیمیشن های روز دنیا با تو بود. این چیزا خوبه. منم اولا می دیدم دپ می شدم. بعد فهمیدم اینا این چیزا رو خیلیا شو یاد می گیرن. ما خاک بر سریم بابا با این مملکت آشغالمون. ببین بازم باهات حرف دارم. بعدا می بینمت. هر شب به خودم ميگويم تمامش كن . برو يك گوشه براي خودت . بگذار دنيا و مردمانش هرطور كه ميخواهند باشند . فيس بوكت را ببند و به توالت پناه ببر و كتابت را بخوان. من دنياي خودم را ساخته ام . من ميروم توي كارهاي خودم زندگي ميكنم . من به كارتونهاي خودم پناه م
گنجشكهاي پري روز ِ‌ جاده رشت به قلعه رودخان  يك چيزيشان ميشد .  همگي انگار براي خودكشي آمده بودند . وسط جاده تك به تك مينشستند و تكان نمي خوردند . جنازه يكي دوتايشان روي آسفالت افتاده بود. يكبار براي يكيشان بوق زدم .بلند نشد از سر جايش . ماشين را همانجا وسط جاده ي باريك و خلوت نگه داشتم و پياده شدم . بهش گفتم :  لعنتي ميخواي بميري ؟‌ ميخواي خودت رو بكشي ؟ خب بمن مربوط نيست تو چه مرگته . اما زير ماشين من حق نداري بميري .. بلند شد و پرواز كرد و چيزي به زبان گنجشگي اش گفت . يك چيزي تو مايه هاي .... احمق نبايد باشم  گنجشكها حرف نميزنند
سه روز سفر به جايي كه همه چيز را فراموش كني. سه روز سفر به جايي كه فراموش كني همه چيز را ،مثل اين است كه يك سرنگ بزرگ در مغزت فروكني و تمام خونش را بكشي و توي مستراح بريزي تا اجازه بدهي خوني تازه جايش را بگيرد. اين تمام چيزي است كه اين مرد در دهه چهارم زندگاني اش ميخواهد و فكر ميكند خوشحالش ميكند. شايد
- عطرت داره از پيرهني كه جا گذاشتي ميپره -  اون عطر من نيست هاني . اون عطر ديويدفي است كه به قيمت بالايي خريدم . عطر تن من آنطوري نيست كه فكر ميكني.حقيقت اين است كه من در شرايط عادي اصلن هيچ عطري ندارد تنم . در شرايط غير طبيعي هم بوي سگ خيس ميدهم . - اما من بوي سگ خيست را دوست دارم چون تو زيبايي من زيبا نيستم هاني . ميخواهي خودم را پشت و رو كنم تا دل و روده هايم را ببيني؟ شش هاي سياهم را ببيني كه مثل عكس روي جعبه سيگار است ؟ قول خواهم داد نظرت عوض خواهد شد . واقعن اگر همه آدمها پشت و رو بودند الان چي ميشد هاني ؟ همه جا بوي قصابي ميداد . تو حاضري سه روز بعد از مرگم بيايي از كنارم رد بشوي ؟ نه هاني تو نميتواني . آن هم بوي حقيقي من است . ميتواني لباسم را از تنم بي جانم جدا كني و هر روز بو بكشي و دلت برايم تنگ بشود ؟ نه هاني نه ..اما چرا هاني ؟ آن خود واقعي ام است . عشق چيزي نيست جز خودخواهي . تو مرا دوست داري چون به تو آرامش ميدهم . چون حس خوبي به تو ميدهم . خود ِ من چي هاني ؟ به خودم فكر كرده اي ؟ - اما اگر تو روزي زيبا نباشي و طوريت بشود من باز هم تورو دوست دارم آه هاني تو چرا هيچ
1 ) من نبايد زياده شكسته نفس باشم . مي توانم اين ادعا را داشته باشم در ساعتهاي اوليه خبر نهايي پيروزي ملت بر دولت ، پيروزي خون بر خون و فولان بر بيسار من اولين نفري بودم كه فلاشر را روشن كرده و بوق بوق زدم و از سبزه ميدان تا گلسار و بلوار گيلان مردم را به جنب و جوش بوق بوق بازي دعوت كردم . من پدر معنوي بوقهاي ديشب بودم 2 ) بلوار گيلان كيپ بود و ماشينها همه داشتند به مقصد نا معلومي ميرفتند . ملت خوشحال بودند .عين بازيكني كه گل بزند اما نيمكت زخيره خودشان را گم كرده باشد براي همين سرگردان توي زمين ميدويديم و بپر بپر ميكرديم 3 ) اين بچه حزبولاييه بابا ( دخترم ) هي ميزد تو سرو كله من كه چرا بوق ميزني و چته مرتيكه ؟ 4 ) جوانان هي بهمديگر شماره تلفن ميدادند . يكي دوبار چند نفر پسر بمن هم ميخواستند شماره بدند كه متوجه اشتباهشان شدند. ملت مست پيروزي بودند  ( موهامو بايد كوتاه كنم  ديگه ) 5 ) تجمع شادي كنندگان در يكجاهايي خيلي زياد بود و يكجاهايي اصلن نبود . حد وسط نداشت . ما بوق زنان همينطور رفتيم و به جايي رسيديم كه ملت اصلن نميدانستند داستان چي چي است و فكر ميكردند رئيس جمهور هنوز ا
 باد كولر كار خودش را كرد . اينبار با پنكه ائتلاف كرد و كارم را يكسره كرد . سرم از درد داره مي تركه .. خبرها و مناظارات و از همه بدتر اين كارشناسي هاي دوزاري انتخاباتي حال بهم زن ِ تهوع آور هم سردرد آور است . ايران و متعاقبن فضاي نت شده است يك تاكسي بزرگ با مسافران و رانندگاني كه همه كارشناسند و سر آخر به اين نتيجه ميرسند كه همه دستشان توي يك كاسه است . همه ؟‌ بله مثلن دست قالي.باف با فرعون از اول تاريخ در يك كاسه بود . بگذريم بيا بهم ديگر راي بدهيم خوب ِ من بيا بمن راي بده . من اهل سخنراني نيستم . من مي آيم دستت را ميگيرم و توي چشمهايت نگاه ميكنم و از برنامه هايم ميگويم . برنامه خاصي هم كه ندارم . برنامه ي من توزيع رايگانِ بوس است . عَدالت محورم در اين زمينه. سياستم در آغوش كشيدن است . روابط بين الملل ام هم بر پايه رفتن توي حياط همسايه و نشستن و چاي و بيس كي ويت خوردن پايه گذاري شده است . من خوبم خوب ِمن . راي به من راي به خودت است . دولت من از سر دولتي تو است . من خود تو ميشوم وقتي حوصله نداري و داري به زمين و زمان و يسار و يمن فوحش ميدهي . من هم فوحش ميدهم تا دلت خنك بشود