تصميم گرفتم هرشب توي دفترم چيز بنويسم . يك چيزي مثل خاطرات روزانه كه قديما مينوشتم . اما از آنجايي كه همه روزهايم شبيه ديروزم است تصميم گرفتم چيزي ننويسم تا حداقل كاغذي حرام نشود و درختي قطع نگردد. شايد اصلن دليل اين تكرار و اين روزمرگي همين بود كه درختي براي خاطر من قطع نشود و جنگلها كمتر از اين نشوند و در اثر آن سيل نيايد و آلودگي پدرصاب بچه آدم را در نياورد و زمين به تنفسش ادامه بدهد و سنجابها از شاخه اي به شاخه ديگر بپر بپر كنند و خرگوشها بازي بازي. خرسها پشتشان را بخارانند به تنه درخت و حد مرز تعيين كنند براي قلمروشان و سگها لنگشان را يكوري هوا كنند روي درخت و قضاي حاجت كنند و الخ خب باشد من حاضرم قرباني محيط زيست بشوم . شما هم زمين را دوست بداريد چون زمين دوست ماست (قال راديو فردا )
(کارتونیست درک نشده سابق)