رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۰

نشد که بشه واقعن

بخت من سر کش است و باید تنگش را به در کشم که نمی دانم کجای بخت است و کلن یعنی چه اما این بخت ما داشت باز می شد که دوباره تخته شد راهای نفوذی اش .  یک کتاب پیشنهاد شد از یکی از خوانندگان اینجا در باره پزشکی و قرار بر این بود که در مورد هر بیماری یک کارتونی از ما مزین کند صفحاتش را که نمی دانم چه شد که نشد و آمدیم وسط را اما یک چیزمان اندازه نبود انگار و وصلت نشد در کل و نیمه کاره رهایش کردم  . به هر حال این را نشانتان / نشانشان دادم که حیف نشود . تازه دلشان بسوزد از اینکه یک دانشجوی پزشکی را که احتمالن تا به حال فقط روزنامه دیواری کار کرده بود به من ترجیح دادند . خلایق هرچه لایق اصلن ! اما در انتها تشکر هم میکنم از ایشان . چرا ؟ چون باعث شد من شهامت پیدا کنم و یک تکنیکی را که مدتها می خواستم کار کنم امتحان کنم . این اولین بارم است که بدون دور گیری ( دسن ) مستقیم روی طرح مدادی رنگ اجرا میکنم . البته در فتوشاپ و نه روی کاغذ . + ;نوشته شده در ; 2010/11/29 ساعت;20:58 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نشد که بشه واقعن

بخت من سر کش است و باید تنگش را به در کشم که نمی دانم کجای بخت است و کلن یعنی چه اما این بخت ما داشت باز می شد که دوباره تخته شد راهای نفوذی اش .  یک کتاب پیشنهاد شد از یکی از خوانندگان اینجا در باره پزشکی و قرار بر این بود که در مورد هر بیماری یک کارتونی از ما مزین کند صفحاتش را که نمی دانم چه شد که نشد و آمدیم وسط را اما یک چیزمان اندازه نبود انگار و وصلت نشد در کل و نیمه کاره رهایش کردم  . به هر حال این را نشانتان / نشانشان دادم که حیف نشود . تازه دلشان بسوزد از اینکه یک دانشجوی پزشکی را که احتمالن تا به حال فقط روزنامه دیواری کار کرده بود به من ترجیح دادند . خلایق هرچه لایق اصلن ! اما در انتها تشکر هم میکنم از ایشان . چرا ؟ چون باعث شد من شهامت پیدا کنم و یک تکنیکی را که مدتها می خواستم کار کنم امتحان کنم . این اولین بارم است که بدون دور گیری ( دسن ) مستقیم روی طرح مدادی رنگ اجرا میکنم . البته در فتوشاپ و نه روی کاغذ . + ;نوشته شده در ; 2010/11/29 ساعت;20:58 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

از در و دیوار هویج صدای خرگوش می ریزه

1 روند گیاه خواری من یک  تجربه تمام و   کمال شکست بود . چند سال پیششروع به گیاهخواری کردم و اوایل خیلی با تعصب ادامه می دادم و کمی بعد چون کسی پانبود به اصطلاح ، گوشت غذاها را نمی خوردم که یکی گفت تمام قوه گوشت در آب آنخورشت است و اینها لاستیک شده دبگر . که یکروز که دنبال بهانه می گشتم پیدایش کردم. یک مستندی بود در شبکه محترم چاهار که مستند نبود در حقیقت و یک فیلم بود دربارهیک شکارچی گوزن . که یکجایش گوزنی را زد با گوله و رفت بالای سرش و گفت : من برایکشتن و شکار گوزن ازو ( حیوان ) عذرخواهی نمی کنم بل که تشکر می کنم . که ایندیالوگ مقلب قلوب شد در من و تدریجن افسارش هم به دست گرفت و من زان پس تشکر میکردم از گوشتهای تو بشقابم . اما چشم دریده نبودم و نیستم . 2 من یک حدو حدودی دارم در زندگانی ام . مثلن ؟ مرغنمی خورم اصلن چون مرغ جدا از خاطرات بدی که ازش دارم ( که اگر بدانی تو هم کنارمنمی مونی ) به شدت مورد آزار واذیت قرار می گیرد تا بیاید سر سفره . اینی که میگویم به چشم دیده ام و حاضرم دلیل و مدرک هم رو کنم به وقت حاجت . 3 مرغ ها از روزی که از تخم مادرشان بیرون می آیند تا  آخرین روز عمرشا

از در و دیوار هویج صدای خرگوش می ریزه

1 روند گیاه خواری من یک  تجربه تمام و   کمال شکست بود . چند سال پیششروع به گیاهخواری کردم و اوایل خیلی با تعصب ادامه می دادم و کمی بعد چون کسی پانبود به اصطلاح ، گوشت غذاها را نمی خوردم که یکی گفت تمام قوه گوشت در آب آنخورشت است و اینها لاستیک شده دبگر . که یکروز که دنبال بهانه می گشتم پیدایش کردم. یک مستندی بود در شبکه محترم چاهار که مستند نبود در حقیقت و یک فیلم بود دربارهیک شکارچی گوزن . که یکجایش گوزنی را زد با گوله و رفت بالای سرش و گفت : من برایکشتن و شکار گوزن ازو ( حیوان ) عذرخواهی نمی کنم بل که تشکر می کنم . که ایندیالوگ مقلب قلوب شد در من و تدریجن افسارش هم به دست گرفت و من زان پس تشکر میکردم از گوشتهای تو بشقابم . اما چشم دریده نبودم و نیستم . 2 من یک حدو حدودی دارم در زندگانی ام . مثلن ؟ مرغنمی خورم اصلن چون مرغ جدا از خاطرات بدی که ازش دارم ( که اگر بدانی تو هم کنارمنمی مونی ) به شدت مورد آزار واذیت قرار می گیرد تا بیاید سر سفره . اینی که میگویم به چشم دیده ام و حاضرم دلیل و مدرک هم رو کنم به وقت حاجت . 3 مرغ ها از روزی که از تخم مادرشان بیرون می آیند تا  آخرین روز عمرشا

هم جسمی ، هم اندیشه ای

1   معلولیت جسمی را جدی بگیرید . معلولیت جسمی باعث ایجاد معلولیت ذهنی خواهد شد اگر آن را بهبود ندهید . وقتی یک کودک نمی تواند صحبت کند و چارصد بار می خواهد بفهماند که مثلن بابا من می خواهم برایم امشب داستانی که پری شب خواندی را تکرار کنی و بابا متوجه نمی شود کودک دیگر بی خیال می شود و این بی خیالی آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد که آن طفلک هیچ درخواست این چنینی نخواهد کرد برای همیشه .  2   من دانشمند این کار نیستم و خیلی اتفاقن دوست دارم کاردرمانگرهایی که اینجا را می خوانند و می دانم هم یکی دوتایشان حداقل این کار را می کنند نظرشان را بنویسند برایمان . من تجریه خودم را می نویسم چیزی که تا به حال جواب داده است  3  خیلی پیش آمده که دختر من چیزی را می خواهد بفهماند اما نمی تواند . او برای خودش یک سری علائم ساخته با دستش . مثلن ؟ وقتی انگشت شست و اشاره اش را می چسباند به هم ( همانجوری که تو می خواهی بگویی یک چیز کوچولو ) یعنی زیتون می خواهد . و می دانم زیتون پرورده هم می خواهد . یا وقتی دستانش را دور هم می چرخاند ( عین کلاف کردن کاموا ) یعنی برویم ماشین بازی .  4  اینها میتواندخوب باشد اما می دا

هم جسمی ، هم اندیشه ای

1   معلولیت جسمی را جدی بگیرید . معلولیت جسمی باعث ایجاد معلولیت ذهنی خواهد شد اگر آن را بهبود ندهید . وقتی یک کودک نمی تواند صحبت کند و چارصد بار می خواهد بفهماند که مثلن بابا من می خواهم برایم امشب داستانی که پری شب خواندی را تکرار کنی و بابا متوجه نمی شود کودک دیگر بی خیال می شود و این بی خیالی آنقدر ادامه پیدا خواهد کرد که آن طفلک هیچ درخواست این چنینی نخواهد کرد برای همیشه .  2   من دانشمند این کار نیستم و خیلی اتفاقن دوست دارم کاردرمانگرهایی که اینجا را می خوانند و می دانم هم یکی دوتایشان حداقل این کار را می کنند نظرشان را بنویسند برایمان . من تجریه خودم را می نویسم چیزی که تا به حال جواب داده است  3  خیلی پیش آمده که دختر من چیزی را می خواهد بفهماند اما نمی تواند . او برای خودش یک سری علائم ساخته با دستش . مثلن ؟ وقتی انگشت شست و اشاره اش را می چسباند به هم ( همانجوری که تو می خواهی بگویی یک چیز کوچولو ) یعنی زیتون می خواهد . و می دانم زیتون پرورده هم می خواهد . یا وقتی دستانش را دور هم می چرخاند ( عین کلاف کردن کاموا ) یعنی برویم ماشین بازی .  4  اینها میتواندخوب باشد اما می دا

My favorite wife

My favorite wife

ای هرزه گَرد بی نقص

پولدار بودن را دوست دارم . خیلی زیاد هم دوست دارم . برعکس آن بابایی که می گفت من سایه یک درخت را به قصری نمی بخشم . من باید اذعان داشته باشم که حاضرم هزاران درخت را به یک ویلا ببخشم تا جایی که آقای" مهار بیابان زایی " از ما دلخون نشود . پس به کسی می بخشم که نبرد اینهارا بار کامیون کند تا خلال دندان بسازد از آنها . خلال دندان چیز بدی است حال بهمزن است . نگاه کردن بهش هم حالم را بهم میزند . اصلن جای خلال دندان هم حالم را بد می کند . کسانی که خلال دندان می کنند توی دهانشان توی مهمانی به چه می اندیشند ؟ که حال مرا خراب کنند ؟ آدمهای پولدار خلال دندان استعمال میکنند توی مهمانی ها و رستورانها . مخصوصن اگر خودشان پول شام همه را حساب کرده باشند . من اگر پولدار بشوم خلال دندان استفاده نمی کنم . می گذارم دندانهایم سولاخ بشود بعدن می روم خرج می کنم و درست اش می کنم اما حال مردم را بهم نمی ریزم . یکبار تحملم به اتمام رسید و یکی که داشت توی خانه ما خلال دندان توی دهانش می کرد را ضایع کردم . چون به خانمم گفتم خانم یک تکه نان بیار ،  آقای فیلان داره باقی غذاشو خالی خالی می خوره . از بحث پول

ای هرزه گَرد بی نقص

پولدار بودن را دوست دارم . خیلی زیاد هم دوست دارم . برعکس آن بابایی که می گفت من سایه یک درخت را به قصری نمی بخشم . من باید اذعان داشته باشم که حاضرم هزاران درخت را به یک ویلا ببخشم تا جایی که آقای" مهار بیابان زایی " از ما دلخون نشود . پس به کسی می بخشم که نبرد اینهارا بار کامیون کند تا خلال دندان بسازد از آنها . خلال دندان چیز بدی است حال بهمزن است . نگاه کردن بهش هم حالم را بهم میزند . اصلن جای خلال دندان هم حالم را بد می کند . کسانی که خلال دندان می کنند توی دهانشان توی مهمانی به چه می اندیشند ؟ که حال مرا خراب کنند ؟ آدمهای پولدار خلال دندان استعمال میکنند توی مهمانی ها و رستورانها . مخصوصن اگر خودشان پول شام همه را حساب کرده باشند . من اگر پولدار بشوم خلال دندان استفاده نمی کنم . می گذارم دندانهایم سولاخ بشود بعدن می روم خرج می کنم و درست اش می کنم اما حال مردم را بهم نمی ریزم . یکبار تحملم به اتمام رسید و یکی که داشت توی خانه ما خلال دندان توی دهانش می کرد را ضایع کردم . چون به خانمم گفتم خانم یک تکه نان بیار ،  آقای فیلان داره باقی غذاشو خالی خالی می خوره . از بحث پول

چگونه وبلاگ نویس حرفه ای شویم

 یاوقتی از حرفه ای بودن حرف Ù…ÛŒ زنیم از Ú†Ù‡ چیز حرف Ù…ÛŒ زنیم یا هرچی اصلن 1 .روشنفکر باشید . تلویزیون نبینید Ùˆ یا اگر دیدید به کسی نگویید . از تلویزیون بدبگویید . فوتبال ورزش عوام است . شما نباشید . پوپولیست نباشید .    طرفدار هیچ تیمی نباشید حتی اگر روی شرتتان نوشته اید ( شما کهنه ØŒ تولیدی) قلب بوئین زهرا به عشق پرسپولیس Ù…ÛŒ تپد . 2 کامنت نگذارید توی وبلاگ دیگران Ùˆ این را تویجای جای وبلاگتان بگنجانید Ú©Ù‡ اینگونه اید . بگویید اگر هم کامنتی دیدی مال دیگریاست . شل سیلور استاین قبل از اختراع وبلاگ در کتاب مقدسش گفته بود یکنفر آمده استپوست مرا دزدیده Ùˆ اگر دیدی توی Ø®Û

چگونه وبلاگ نویس حرفه ای شویم

 یاوقتی از حرفه ای بودن حرف Ù…ÛŒ زنیم از Ú†Ù‡ چیز حرف Ù…ÛŒ زنیم یا هرچی اصلن 1 .روشنفکر باشید . تلویزیون نبینید Ùˆ یا اگر دیدید به کسی نگویید . از تلویزیون بدبگویید . فوتبال ورزش عوام است . شما نباشید . پوپولیست نباشید .    طرفدار هیچ تیمی نباشید حتی اگر روی شرتتان نوشته اید ( شما کهنه ØŒ تولیدی) قلب بوئین زهرا به عشق پرسپولیس Ù…ÛŒ تپد . 2 کامنت نگذارید توی وبلاگ دیگران Ùˆ این را تویجای جای وبلاگتان بگنجانید Ú©Ù‡ اینگونه اید . بگویید اگر هم کامنتی دیدی مال دیگریاست . شل سیلور استاین قبل از اختراع وبلاگ در کتاب مقدسش گفته بود یکنفر آمده استپوست مرا دزدیده Ùˆ اگر دیدی توی Ø®Û

من آن مرغ سخن دانم که در خاکم رَود صورت

     یک وقتهایی پیش آمدهاست که یک سال، دوسال ،کمتر یا بیشتر یکی را دیده ای و فیس تو فیس شده ای و سلامنگفته ای بهش و روی خودت را کرده ای آن طرف . چند وقت که می گذرد اصلن سلام کردناین وسط بی ادبی می شود انگار . با خود می گویی یارو الان با خودش نمی گوید در اینیکی دوسال چرا خودت را میزدی به کوچه علی چپ ؟ اما یکهو یکچیزی می شود ، مثلن ؟   توی تاکسی می نشینی کنارش و می چسبی بهش دیگرمجبوری سلام کنی چون کرایه ات را حساب کرده است و تو تعارف می کنی و این حرفا   . و بعدن هر دقه که می بینی اش سلام و احوالپرسی می کنی و   با خودت می گویی چرا تا بهحال ما به هم محل نمی دادیم مثلن   ؟   ما هم توی پاساژ یکنفری داشتیم هر دقه می دیدمش اما روی خودم را می کردم آنطرفتر و می گفتم : اون منو ندید منم ندیدمش و بی خیال .تا اینکه یکروز آمد توی حجره ما و یک چیزکی سفارش داد . مرد با ادبی هم بود و کلیبا هم چرت و پرت گفتیم . تا اینکه دیروز عصری بود که داشتم از پله ها بالا می آمدمکه دیدمش و او اصلن حواسش به من نبود و سیگار می کشید و با مشتری اش حرف می زد   . یکبار سلام گفتم نشنید .   بار دوم برگشتم و نیشم را باز کردم و

من آن مرغ سخن دانم که در خاکم رَود صورت

     یک وقتهایی پیش آمدهاست که یک سال، دوسال ،کمتر یا بیشتر یکی را دیده ای و فیس تو فیس شده ای و سلامنگفته ای بهش و روی خودت را کرده ای آن طرف . چند وقت که می گذرد اصلن سلام کردناین وسط بی ادبی می شود انگار . با خود می گویی یارو الان با خودش نمی گوید در اینیکی دوسال چرا خودت را میزدی به کوچه علی چپ ؟ اما یکهو یکچیزی می شود ، مثلن ؟   توی تاکسی می نشینی کنارش و می چسبی بهش دیگرمجبوری سلام کنی چون کرایه ات را حساب کرده است و تو تعارف می کنی و این حرفا   . و بعدن هر دقه که می بینی اش سلام و احوالپرسی می کنی و   با خودت می گویی چرا تا بهحال ما به هم محل نمی دادیم مثلن   ؟   ما هم توی پاساژ یکنفری داشتیم هر دقه می دیدمش اما روی خودم را می کردم آنطرفتر و می گفتم : اون منو ندید منم ندیدمش و بی خیال .تا اینکه یکروز آمد توی حجره ما و یک چیزکی سفارش داد . مرد با ادبی هم بود و کلیبا هم چرت و پرت گفتیم . تا اینکه دیروز عصری بود که داشتم از پله ها بالا می آمدمکه دیدمش و او اصلن حواسش به من نبود و سیگار می کشید و با مشتری اش حرف می زد   . یکبار سلام گفتم نشنید .   بار دوم برگشتم و نیشم را باز کردم و