رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۱۱

جنایت و جنایت یا ، مکافات و مکافات

خانم خانه دارد بر میگردد به خانه . دارد میاید و من آمادگی ندارم . چه آمادگی ؟ آمادگی دفاعی طبعن ! آمادگی پذیرایی . باید زود بروم خانه قبل از اینکه با دیدن خانه سنکوب کنند ایشان . بروم ظرفهای نشسته را از زیر مبل بردارم . لاقل اگر وقتی نیست برای شستن بیاندازم توی سینک ظرفشویی . با سران قبلیه سوسکها گفتمان کنم و راضیشان کنم بروند یکجای دیگر را پیدا کنند . به هردوی ما خوش گذشت اما خانم خانه این عمل را برنمی تابد . با دمپایی از شما پذیرایی میکند بروید خودتان خیلی بهتر است .  احترام آن شاخکها را بدارید . خانه را بخار شور کنم و سرامیک را که لکه های سس کچاپ رویش است پاک کنم .فکر میکند خون است الان .  لباسهایم را که کوهی شده است در اتاق شهرزاد ببرم بتپانم توی کمد . گلهای مرده را آب بدهم شاید فرجی بشود ، معجزه ای در بیاید . زنده شدند . توالت را بسابم . توالت شبیه توالت سینما انقلاب رشت شده است . خانم خانه که مثل من نوستول باز نیست که بداند بوی توالت سینما کلی خاطره دارد . رخشا بریزم یکی دوساعت بماند بعدن آب بکشم . یادم باشد آب بکشم جدن خرید کنم برای یخچال . یخچال شده است کمد . کاش کمد آقای وو

Midnight Run

ساعت ازیک و نیم گذشته بود . یک و نیم  شب طبعن و من رفته بودم میهمانی و چراغ وسط راپله خاموش شده بود . من چه میدانستم کدامیکی از آن کلیدها چراغ است کدامیکی زنگ است ؟ من چه باید می دانستم ؟ من کلیدهای خانه خودمان را از بر نیستم هنوز . یکی را همینطوری الا بختکی ( بلدم که الا نیست و الله است معلمان وبلاگستان : ) انتخاب کردم و از بخت سر کش من زنگ از آب در آمد . چه زنگی هم بود این ؟ صور اسرافیل بود گویی . خانم خانه گفت در بریم . گفتم نخیر تمدن کجا رفته ؟ واستیم طلب بخشش کنیم . ساعت یک زنگ زدیم ملت نافشان افتاد که . دو دقیقه گذشت کسی در را باز نکرد . دوباره زنگ زدم ! بله جدن زنگ زدم . خانم خانه گفت بریم دیگه ، ئه ! باز نکردند . و من یکبار دیگر زنگ را زدم . اینبار من بودم که دوست داشتم بیاید طرف . اینبار من شاکی بودم که چرا در را باز نمیکند اینبار من بودم که آرمانهایم ، اعتقاداتم ، ناموسم ... یارو یکهو داد زد از پشت در چیه پد سگگگگگ ... ؟ با خانم خانه و دخدر خانه در رفتیم پ.ن : مته به خشخاش گذاشتن در طلب بخشش همه کسب کار من است