رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۱۲

مانیفست

نگاه که به بیانیه شان می اندازی میبینی توی همان بیانیه هم فقط اسم چند نفر از کارتونیستهاست و تو اصلن روحت خبر نداشت که باید برای حمایت از "همکارت " کجا را امضا کنی ؟ - اگر بخواهی امضا کنی البته - و بعدن ما همانهایی هستیم که از تبعیض شاکی ایم ، از این خودی و غیر خودی کردن شاکی ایم ، از تقسیم کردن ملت به شهروند درجه یک و دو شاکی ایم و داریم کاریکاتورش را میکشیم !  خوبی این داستان اما این است که دی گر آدمیزاد تکلیفش با جماعت ، روشن می شود اینطور مواقع. و اما من . من آنقدر شهامتش را دارم که بگویم با اینکه از کارتونهای مسعود بهنود پسند ِ هادی حیدری خوشم نمی آید اما از او حمایت میکنم و فریاد میزنم : "بی[ ... ]ها " آزادش کنید تا زود برگردد پیش دختر ِبابایی اش . من خود دختر دارم و حاضرم برای برگشتن پیشش و بو کشیدن دوباره اش یازده سمپتامبر را هم به گردن بگیرم .  این از من
 و من میترسم از اینکه تاریخ تکرار بشود برایم . میترسم دخترم عین من بردارد تصویر سازی کند جهنم را و بزند روی دیوار اتاق پدر عین شعار نویسی مثلن و پدر را بترساند از عاقبت دوا خوری و پدر بردارد نقاشی را پاره پوره کند . با کمربند بیوفتد عقبت .و مادر هم دنبال پدر و همدیگر را جر بدهیم تام و جری طور .  حالا ما که دوایمان را اصراف نمیکنیم عین آقامان . اما میترسم دخترم مرا مرتد و کافر تمیز بدهد و نصفه های  شب از مهتابی به  اتاق من خم بشود و  بالش بگذارد روی صورتم و جهاد اصغرش را به منصه ظهور برساند . شایدم نرساند هم و اینها همش ترس سالخوردگی باشد . آدم دلش میگیرد ولی به هر حال رفیق

وقتی تویی و فکر شا...یدن به این دنیا

+خوندی  توپ مرواری رو ؟  چطور بود ؟  - خیلی عالی ... + تو هم عین بقیه هموطنات عاشق فوحشهای چاروادری هستی . برای همین خوشت اومد از این کتاب  دیالوگ بالا یک برداشت آزاد و ناقصی است از حافظه ی زنگار بسته این کارتونیست درک نشده ی پیر  ،  از کتاب آشنایی با صادق هدایت نوشته میم فرزانه . که هدایت به فرزانه اینطوری گفت در مورد کتابش . کتاب خودش  و اما : ملت هنوز اصرار دارند که احمدی نژاد اوه نگفته و آن دیگری را گفته است . برادران و خواهران عزیزم . این آقا یکی از تخصصهایش خونسردی اش است . در همان مناظره های انتخاباتی هم اگر شما دقت می فرمودید میدید که ایشان در مناظره با کروبی ومحسن رضایی- که این آخری بخصوص خیلی ایشان را عصبانی کردند با دو دوتا چهارتایش - از کوره در نرفت و همان لبخند حرص در بیارش را داشت  . و در مناظره رضایی فقط آن لبخند کمی محو شد هرچقدر به پایان برنامه نزدیک میشدیم . ( مناظره با میر حسین را که دیگر باید قبول کنیم در موقعیت آزار دهنده ای بود و مناظره را به سود خودش داشت میچرخاند )  همانجا و دیگر جاها ایشان از کوره در نرفتند و  تازه از کوره در برند بقیه را !   چر

بارون نمیاد اما خیابونا خیسه

1  بارها دیده ام آدمها عکسی از فرد معلولی را شر کرده اند که دارد از کوه مثلن بالا میرود یا دونده است یا کلا دارد تلاش میکند . بعدن این آدمهای توی عکس اکثرن خارجکی هستند . بعدن زیرش یا رویش مینویسند که اینو ببین غیرت دارد و اینها .و باید امید را از این یاد بگیری یا این فولان و بیسار چنتا لایک دارد ؟ 2  خب واقعیت این است که آدم سالم و ورزشکار و باغیرتش در این کشور امید به زندگی ندارد . با خودش هی فکر میکند چطوری باید روزش را شب بکند ، چه برسد به  آدم معلولش  . وقتی یک پیاده رو ، یک عابر بانک ، یک اتوبوس مخصوص به خودشان ندارند . امید به زندگی جای خودش را دارد . 3  مدرسه ای که دخترم در آن مشغول تحصیل است شهریه اش سالی هشتصد و پنجاه هزار تومان است . هر بار خبر میرسد فولانی و بیساری بچه شان را از مدرسه کشیده اند بیرون . مدرسه دولتی که نمی شود برد - غیر انتفاعی اش بوی شاش میدهد تازه ! دولتی که دیگر چگر گوشه های مردم را عین گوسفند باهاشان برخورد میکنند - بعدن شما این را بیا مقایسه بکن با کشورهای درست و درمان دیگر که تا سن بیست سالگی آموزش و رفاهش مجانی است . آن هم کنار بچه هایی به زعم خودش

عاشقانه های کثیف اما مردانه

دوستم داری هنوز ؟ هنوزم به عشقمان وفاداری  ؟ هنوزم نغمه های عاشقانه ام توی گوشت بیز بیز می کند ؟ هنوزم وقتی خواب هستی از گوشه لبت تف میرزد روی بالشت ؟ هنوزم آب دهانت میپرد توی حلقت وقتی خوابی ؟ هنوزم به بمن فکر میکنی ؟ هنوزم وقتی از حمام می آیی غر میزنی که چرا روی صابون مویی بود ؟ هنوز وقتی میخندی جیشت میریزد ؟ هنوزم میروی جاهایی که با من میرفتی و دوست داشتی سر به تنم نباشد که آنجا بردمت ؟ یکبار رفتیم باهم جیگر خوردیم و تو گفتی مردک گوه مرا چرا آوردی جیگرکی و کلی خندیدم . یادت هست ؟ بله من فقد خندیدم . درست میگویی . یادم هست از وقتی تو رفتی من همش پتو را میکشم سمت خودم . چون تو همش همه پتو را می انداختی روی خودت . یکبار در نبودنت قایم کشیدم پتو را و دستم خورد به بالای تخت و دردم گرفت وقتی تو رفتی من بالشت را بغل میکردم اما آن بالشت معیار خوبی نبود برای اندازه تو . خیلی گشتم تا تورا شبیه سازی کنم. پتورا چار لا کردم و باز سایز تو نشد . سر آخر مبل دونفره را آوردم توی تخت و بغلش کردم . .. عزیزم ، دلبرم ، هانی ام دوستت دارم قد تمام گوسفندهای سر بریده شده عید مبارک قربان .  قد

و گرگ خسته کز تفنگ نترسیده...اما زخمی نلیسیده دارد

دیشب شب بدی بود. اصلن میخواستم پیاده بروم یکجایی دیگر.هرجا غیر از خانه. اینکه آدمهای توی خانه گناهی ندارند من را  تحمل کنند اگه میتوانستم وقتی میرفتم خانه که خواب باشند .  سخت شده است همه چیز. خیلی زیاد. این تنهایی بدجوری اذیتم میکند .دور از اجتماع و توی قفسی به اسم اینترنت . توی باغ وحش فیس بوک  و دم تکان دادن  برای اینها و لایک به مثابه بادام زمینی یا چس فیل برای میمونی که منم . برای گرگ خسته ای که منم.  داستان گرگ باغ وحش وکیل آباد را گفته ام برات ؟  که بی توجه به من و بقیه و ساکت و آرام گوشه قفسش . جای تاریک قفسش . داشت اشک میریخت ؟  تصور گرگ در من شکسته شد . تا حالا ندیده بودم . اشک حیوان دیده بودم . به خصوص اشک ماهی ها را در تنگ .اما یک گرگ که دوبرابر سگ بود و سیاه ومن فقط توی فیلم دیده بودمش داشت اشک میریخت وصورتش خیس شده بود.  دلم میخواست بغلش کنم .از خودم برای اینکه همان اول چوب پشمک را برایش تکان تکان دادم خجالت کشیدم. گریه میکرد عین یک آدم . شکوهش در جنگل را یادآوری میکرد آنجا برای خودش. تمام دنیا برایش سلول انفرادی بود .  دیوار به دیوار میمونهای مشنگ .  حالا
خیله خب باشد ، تویمان (!) قیر بریزید و از موهایمان آویزانمان کنید و توی استخر پی پی غوطه ورمان کنید .. اما همه اینها که کردید یک مداد و کاغذ هم بدهید نقاشی کنیم و چیز بنویسیم و یک لپتاب هم اگر نمیدهید دستمان یک گوشی اسمارت فون بدهید فیس بوک چک کنیم و یک ماگ هم باشد که چای بنوشیم . اگر جهنمتان اینطوری است ، ببریدمان . توی دنیایتان که بودیم این برایمان بهشت بود
چه معنی دارد آدم نصفه شب بیدار بشود برود آب بخورد مثلن . بعدن تلویزون روشن کند . بعدن لاو استوری باشد . بعدن بنشیند ببیند . بعدن آهنگش را گوش کند ، بعدن نخوابد ، بعدن گریه کند . بعدن عین خر گریه کند ،بعدن فکر کند اگر عزیزانش بمیرد چه بدبخت میشود. بعدن برود عزیزانش را بغل کند و ماچ کند . بعدن آنها بیدار بشوند نصفه شب . بعدن فوحش بخورد  . بعدن آدم بگیرد بخوابد . چه معنی دارد واقعنی ؟

یه قایق بزرگتر میخواییم ..

بدون شک محافظه کاری بنده باعث این شد که نفر چهارم دعوا توی کادر نباشد . که خودش هم استعاره شد برای خودش