می رفتیم کارت می خریدیم و بعدن با خط مزخرفمان پر میکردیم و می بردیم مدرسه و دلشوره داشتیم به کی بدهیم کارت را . چه کسی ناراحت می شود چه کسی منت می کشد . چه کسی می نویسد با کمال میل می آیم . چه کسی می نویسد خیلی مایلم بیایم اما نمی توانم .. 2 می رفتم پشت شیشه اسباب بازی فروشی می ایستادم و ده دقیقه به آن چیزی که دوست داشتم نگاه می کردم . یک روز قبل از چشن تولد . تا مادرم مثلن بفهمد من به چی گیر دادم تا همان را بخرد . اما نمی خرید . من ماشین تایپ دلم می خواست ! بزرگ و سیاه توقعم همیشه زیاد بود جدن . هیچوقت هیچ چیزی نخواستم از پدر مادرم . اما وقتی می خواستم آنها شرمنده می شدند . مثلن ؟ کومودور ، سگا ، کامپیوتر ، گیتار و آخری ال نود ! 3 لذت باز کردن دوباره کادوها صبح فردای جشن تولد از همه چیز بهتر بود . از همه چیز . از پرت کردن ماتحت خیار لای جمعیت حتی ، از سر به سر گذاشتن دخترها ، از سالاد الویه ، چیپس تند و پفک با نوشابه مشکی و مسابقه آروق ( عاروق ؟) 4 لباسها را از ماشین در آوردم . آن هم کی ساعت 1 شب . می گویند ارزانتر است پول برق . یکی یکی باز می کنم و یک تکانی می دهم و می ...
(کارتونیست درک نشده سابق)