رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از سپتامبر, ۲۰۰۷

تقاطع

این کارتون حدود دو سال پیش در کتاب کاریکاتوری در ایتالیا چاپ شده بود ..اسم مسابقه هم آدم و حوا بود. نمیدونم شاید سیب آدم وحوا بود ...یادم;نیست ! ; + ;نوشته شده در ; 2007/9/25 ساعت;18:58 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

هفته ای که رفت !

1- ;;;;; کمبود تاکسی وبنزین باعث شده شبها برای رفتن به خانه دست به دامن ; اتوبوس بشوم ; و چون آخرین سرویس اش هم هست معمولا خلوت تر است و من با خیال راحت یکجا ; پیدا میکنم ، مینشینم ، گوشی را داخل گوشم میکنم و از موسیقی لذت میبرم و تا ایستگاه آخر همه شهر را با خودم در شنیدن موزیک ام شریک میدانم ! احساس میکنم همه مردم با همه گرفتاری شان با همه جنگ ودعواهایشان ، غرق در موسیقی هستند ..حرکاتشان کند تر شده و دیگر به همدیگر نمیپرند دیگر همدیگر را گاز نمیگیرند و همه مهربانتر شده اند ....فکر میکنم آرامانشهر همینجا باشد ...پیدایش کرده ام . 2- ;;;;; از موسیقی میگفتم ،( شاید خیلی دیر رسیده باشم ! ) اینروزها محسن نامجو بد جور در تارو پودم رخنه کرده ...از وقتی این بابا را شناختم دیگر هیچ نوع موسیقی دیگر ی را نمیتوانم تحمل کنم ; اصلا چیزی بهم حال نمیدهد و مدام شعرهای او را زمزمه میکنم ، البته اگر بتوانم چون شیوه خواندنش را فکر نکنم کسی به غیر از خودش بلد باشد ! تاثیر نامجو بر من به قدر بود که وسوسه شدم بروم یک سه تار بخرم و بشینم یک گوشه و تار بزنم ، زار بزنم و بازم تار بزنم ! آن هم من که از موسیقی ک

شستشوی مغزی

بهترین برداشت از کاریکاتور " که دیدار.." وای مرد اون گله رو باش داره زوزه می کشه دیگه به هیچکی نمی شه اعتماد کرد گمشده *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* ;پ . ن : کاریکاتوریست دارد پوست می اندازد (دقت کردی ؟!) + ;نوشته شده در ; 2007/9/13 ساعت;18:34 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

که چی ؟

; ; که چی هی من کاریکاتور بکشم و شما ببینید ؟ آخرش قرار است مگر چه بشود ؟ ده سال بعد من همینطور درک نشده ; و گور به گور می مانم وشما هم هی می آئید مرا میبینید و نمی بینید و ; به به و چه چه میکنید و نمی کنید ! در حالی که میدانم خیلی از شما اصلا درگیر فلسفه اصلی طرحهایم نمی شوید !! نمی خواهم چس ناله کنم ; ( در حالی که استاد این کار هستم !) نمی خواهم روده درازی کنم ..در یک کلام از این وضعیت خسته شدم ! اوقم گرفته و در حال بالا آوردنم وگاهی پائین آوردن ... روز اول که به فکر ; ایجاد وبلاگ بودم فقط دلیلم این بود که یادم نرود که زمانی چه آرمانهایی داشتم و یادم نرود که تنها هدفم این بود از طریق کاریکاتور دنیا را بگردم و با آدمها آشنا بشوم ! اما هر روزی که به سنم اضافه میشود و هر روزی (همان روز !) که از عمرم کم می شود ! احساس میکنم چسبنگدی این خاک پرگه ر بیشتر می شود و من توی همین جهنم ماندنی هستم ! ; بگذریم ... فکر این را که ; از این به بعد نمی خواهم کاریکاتور بکشم ، ; از مغز ناشکیبایتان شوت ; کنید ! من سگ جان تر از این حرفها هستم ; و از رو نمی روم ! و حالا حالا ها بیخ ریشتان خواهم بود ! اما کا