رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۰

بی پولی

عجب روزهای بد اقتصادی را می گذراند این کارتونیست درک نشده . نمی دانم تقصیر حماس است این بار  یا نفت های نشت کرده از واشر شل و ول شده  خلیج مکزیک ولی بسیار بد است اوضاع و من به آن دارم همینجور می خندم باور کن .  بالا پائین زیاد داشته ام در دوران دفاع مقدسم از خانه و خانواده اما اینچنین نبوده است تا به حال . کلن آدمی نیستم که مصلحت اندیش باشم و حرفم را بسنجم بزنم برای همین است دارم این پست را می نویسم و یکهو هوا می کنم تا پشیمان نشده ام که نگویم زشت است و این حرفها . اما یک چیز دیگری هم که هست اینست که این اوضاع تغییر خواهد کرد می دانم برای همین آمدم دور همی غر بزنیم برویم . فقط مانده ام این همه اجاره و قسط و کلاس و دوا دکتر پولش از کجا می رسد . جریان همان پنج نان و دو ماهی است که برکتش دارد میزند از سبد ها بیرون . غریبه که نیستی ، این کشوی که پولهای دفتر را آنجا می ریزم ( می ریختیم !) یعنی همان دخل خودمان . این روزها فقط داخلش قبوض تلفن و برق و موبایل را می اندازم تا مبادا یک وقت زخم معده نگیرد . هیچ راهی به افق روشن نمی رسد و تمام نهادهایی که همکاری میکردند با اینجا علیه من کودتا کرده

بی پولی

عجب روزهای بد اقتصادی را می گذراند این کارتونیست درک نشده . نمی دانم تقصیر حماس است این بار  یا نفت های نشت کرده از واشر شل و ول شده  خلیج مکزیک ولی بسیار بد است اوضاع و من به آن دارم همینجور می خندم باور کن .  بالا پائین زیاد داشته ام در دوران دفاع مقدسم از خانه و خانواده اما اینچنین نبوده است تا به حال . کلن آدمی نیستم که مصلحت اندیش باشم و حرفم را بسنجم بزنم برای همین است دارم این پست را می نویسم و یکهو هوا می کنم تا پشیمان نشده ام که نگویم زشت است و این حرفها . اما یک چیز دیگری هم که هست اینست که این اوضاع تغییر خواهد کرد می دانم برای همین آمدم دور همی غر بزنیم برویم . فقط مانده ام این همه اجاره و قسط و کلاس و دوا دکتر پولش از کجا می رسد . جریان همان پنج نان و دو ماهی است که برکتش دارد میزند از سبد ها بیرون . غریبه که نیستی ، این کشوی که پولهای دفتر را آنجا می ریزم ( می ریختیم !) یعنی همان دخل خودمان . این روزها فقط داخلش قبوض تلفن و برق و موبایل را می اندازم تا مبادا یک وقت زخم معده نگیرد . هیچ راهی به افق روشن نمی رسد و تمام نهادهایی که همکاری میکردند با اینجا علیه من کودتا کرده

افسانه نوزده نود

یکرانی هلو بردار بیا کنارم بنشین تا ببرمت یک جای خوب .حالا   باید خوب تکانش بدهی تا گاز داخلش متراکم بشود ودرش را که باز کردی صدای انفجار بدهد . پس خوب تکانش بده و  وقتی خوب تکانشدادی دوباره تکانش بده و حالا بازکن هر باز کردنی را و حالا قوای دماغی ات را متمرکزکن تا بوی آدامس " سین سین " را که بیست سال پیش بود و همان زمان منقرضشد نسل اش را خوب درک کنی . به 1990 خوش آمدی . جام جهانی ایتالیا و  مارادونایی که مرجع تقلیدت بود گویی و بازی با کامرون که خوابم برد   و آن شبی که زلزله آمد . همان شب منظورم استامروز . بازی برزیل اسکاتلند بود فکر می کنم . برزیلش که بود اسکاتلندش حالا بماند .تلویزیون سیاه سفید بود و برق کلن آن روزها ضعیف بود و یکهو تصویر نقطه می شد میرفت وسط تی وی و مادر فریاد می زد بدو بدو خاموشش کن و من بدو بدو   خاموشش می کردم تا نسوزد و آن شب هم اینگونه بود. چند بار نقطه شد و سر آخر پشیمان شدم و خوابیدم   . چند دقیقه بعد در خواب فهمیدم خانه شروع میکند به بالا پائین رفتن. شیشه ها می لرزید و صدای مهیبی از دور نزدیک می شد .   که یک نفر آمد مرا و خواهرانم را زیر بغلش زد و

افسانه نوزده نود

یکرانی هلو بردار بیا کنارم بنشین تا ببرمت یک جای خوب .حالا   باید خوب تکانش بدهی تا گاز داخلش متراکم بشود ودرش را که باز کردی صدای انفجار بدهد . پس خوب تکانش بده و  وقتی خوب تکانشدادی دوباره تکانش بده و حالا بازکن هر باز کردنی را و حالا قوای دماغی ات را متمرکزکن تا بوی آدامس " سین سین " را که بیست سال پیش بود و همان زمان منقرضشد نسل اش را خوب درک کنی . به 1990 خوش آمدی . جام جهانی ایتالیا و  مارادونایی که مرجع تقلیدت بود گویی و بازی با کامرون که خوابم برد   و آن شبی که زلزله آمد . همان شب منظورم استامروز . بازی برزیل اسکاتلند بود فکر می کنم . برزیلش که بود اسکاتلندش حالا بماند .تلویزیون سیاه سفید بود و برق کلن آن روزها ضعیف بود و یکهو تصویر نقطه می شد میرفت وسط تی وی و مادر فریاد می زد بدو بدو خاموشش کن و من بدو بدو   خاموشش می کردم تا نسوزد و آن شب هم اینگونه بود. چند بار نقطه شد و سر آخر پشیمان شدم و خوابیدم   . چند دقیقه بعد در خواب فهمیدم خانه شروع میکند به بالا پائین رفتن. شیشه ها می لرزید و صدای مهیبی از دور نزدیک می شد .   که یک نفر آمد مرا و خواهرانم را زیر بغلش زد و

مالامال شدم تنهایی

و حالا ما هم دو درازکشنده بودیم همینجور الکی پلکی و داشتیم از خوابی که نمی بردمان حرف میزدیم که یکی گفت نمی دانم چرا بعد از ظهر اینهمه می توانم راحت بخوابم و حال میدهد اما شب اصلن خوابم نمی برد . آنقدر بد خواب شده ام این شبها که فکر میکنم دیگر هرگز نمی توانم مابقی عمرم را  بخوابم . فکر می کنم اگر یک شبی بمیرم توی قبر یکهو بلند می شوم و دوباره بر میگردم به زندگی و همه چیز از نو و کسل کننده تر و بی خود تر و کش دار تر و با چشمانی پف کرده آغاز می شود . آن هم من که خوابیدن برایم هیجان انگیزترین بخش زندگی ام بود و خواب دیدن برایم جذابیتی داشت که فیلمهای ایرج قادری هم نداشت . اینا را گفت و گفت : من گمان میکنم اصلن از آینده آمده ام شاید در یک عصر تابستان مرده ام که خواب بعد از ظهری از هوش می بردم . که خندیدیم دوتایی که اینها زر زر چرند گویی است و تو اگر کپه مرگت را نگذاری همان بعد از ظهر ها که می گویی ،شب می توانی راحتتر بخوابی لابد . که نگذاشتیم ( کپه مرگ را )و باز هم نخوابیدیم و شبها تا به سحر کابوس خواب دیدن میبینیم و درمانی نبود برای بی اعصابیمان و من چشمانم را نبسته اینجایم .  پ.ن : نگارن

مالامال شدم تنهایی

و حالا ما هم دو درازکشنده بودیم همینجور الکی پلکی و داشتیم از خوابی که نمی بردمان حرف میزدیم که یکی گفت نمی دانم چرا بعد از ظهر اینهمه می توانم راحت بخوابم و حال میدهد اما شب اصلن خوابم نمی برد . آنقدر بد خواب شده ام این شبها که فکر میکنم دیگر هرگز نمی توانم مابقی عمرم را  بخوابم . فکر می کنم اگر یک شبی بمیرم توی قبر یکهو بلند می شوم و دوباره بر میگردم به زندگی و همه چیز از نو و کسل کننده تر و بی خود تر و کش دار تر و با چشمانی پف کرده آغاز می شود . آن هم من که خوابیدن برایم هیجان انگیزترین بخش زندگی ام بود و خواب دیدن برایم جذابیتی داشت که فیلمهای ایرج قادری هم نداشت . اینا را گفت و گفت : من گمان میکنم اصلن از آینده آمده ام شاید در یک عصر تابستان مرده ام که خواب بعد از ظهری از هوش می بردم . که خندیدیم دوتایی که اینها زر زر چرند گویی است و تو اگر کپه مرگت را نگذاری همان بعد از ظهر ها که می گویی ،شب می توانی راحتتر بخوابی لابد . که نگذاشتیم ( کپه مرگ را )و باز هم نخوابیدیم و شبها تا به سحر کابوس خواب دیدن میبینیم و درمانی نبود برای بی اعصابیمان و من چشمانم را نبسته اینجایم .  پ.ن : نگارن

کفشم کو ؟

یک تصویر سازی دیگر برای یک عدد آرایشگاه زنانه . پول کمتری میداد اما تجربه خوبی بود . یک خواهر دوقلو دارد این اثر که فکر نمی کنم بتوانم اینجا نمایش بدهم چون از فضای داخلی همان آرایشگاه استفاده کردم و صاحبش راضی نیست . به هر حال کاری که همه شخصیتهایش خانم باشند تا به حال نداشتم . برای همین پذیرفتم . یکبار هم گفته بودم نمی فهمم چرا تمام شخصیتهای کارتونیسهای دنیا همگی مرد هستند حتی کارتونیستهای خانم . اصلن هم حرف حق و حقوق له و لورده شده بانوان نیست ، کلن عرض کردم خدمتتان . یک کاری هم است این شبها رویش کار میکنم که خودم دوست دارم زودتر تمام بشود . راجع به اعتراف گیری و بازجویی و این حرفاست . + ;نوشته شده در ; 2010/6/9 ساعت;11:52 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

کفشم کو ؟

یک تصویر سازی دیگر برای یک عدد آرایشگاه زنانه . پول کمتری میداد اما تجربه خوبی بود . یک خواهر دوقلو دارد این اثر که فکر نمی کنم بتوانم اینجا نمایش بدهم چون از فضای داخلی همان آرایشگاه استفاده کردم و صاحبش راضی نیست . به هر حال کاری که همه شخصیتهایش خانم باشند تا به حال نداشتم . برای همین پذیرفتم . یکبار هم گفته بودم نمی فهمم چرا تمام شخصیتهای کارتونیسهای دنیا همگی مرد هستند حتی کارتونیستهای خانم . اصلن هم حرف حق و حقوق له و لورده شده بانوان نیست ، کلن عرض کردم خدمتتان . یک کاری هم است این شبها رویش کار میکنم که خودم دوست دارم زودتر تمام بشود . راجع به اعتراف گیری و بازجویی و این حرفاست . + ;نوشته شده در ; 2010/6/9 ساعت;11:52 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

مادر برام قصه نگو

خواستم بی خیال بشوم و یکبار دیگر رد بشوم از این موضوع اما نشد. کلن اهل مناسبتها نیستم نه تولد را اعتقاد دارم و نه سالگر فوت و شهادت و چیزهای دیگر را . حالا درد اجتماعی یا مناسبتی اجتماعی بگویی یک چیزی اما اعتقادم این است که دنیا یک روز شروع شده است و روزی هم برای من تمام می شود و زمان کلن یک قرار دادی است که خودمان برای خودمان گذاشته ایم . من فقط یکبار دلم هوس کرد یکنفر برایم جشن تولد بگیرد و در آن روز حتی منتظر بودم رادیو هم تولدم را تبریک بگوید . نمی دانم شاید آن روز  اتفاقی چیزی قرار بود بیافتد در آینده که هنوز هم نیافتاده و پیش پیش دیده بودم . بگذریم  می گویی این روزها روز مادر است . مادرم را دوست دارم . عاشقش نیستم . مثل خودش هستم به خودش رفته ام . برای تنهایی اش گاهی بغض میکنم و وقتی از یک دعوای زن وشوهری به خانه ام پناه می آورد وقت رفتنش از پنجره خم می شوم تاکسی تلفنی ای که می بردش را با تصویری شطرنجی حاصل از آب دیده دنبال میکنم . چند روز دیگر سی سالم می شود و چه کسی است در سی سالگی یکبار خودش را پیر شده و نیمه کاره تصور نکند ؟ خب من هم آدمم و می کنم . مرور میکنم خاطرات این سال

مادر برام قصه نگو

خواستم بی خیال بشوم و یکبار دیگر رد بشوم از این موضوع اما نشد. کلن اهل مناسبتها نیستم نه تولد را اعتقاد دارم و نه سالگر فوت و شهادت و چیزهای دیگر را . حالا درد اجتماعی یا مناسبتی اجتماعی بگویی یک چیزی اما اعتقادم این است که دنیا یک روز شروع شده است و روزی هم برای من تمام می شود و زمان کلن یک قرار دادی است که خودمان برای خودمان گذاشته ایم . من فقط یکبار دلم هوس کرد یکنفر برایم جشن تولد بگیرد و در آن روز حتی منتظر بودم رادیو هم تولدم را تبریک بگوید . نمی دانم شاید آن روز  اتفاقی چیزی قرار بود بیافتد در آینده که هنوز هم نیافتاده و پیش پیش دیده بودم . بگذریم  می گویی این روزها روز مادر است . مادرم را دوست دارم . عاشقش نیستم . مثل خودش هستم به خودش رفته ام . برای تنهایی اش گاهی بغض میکنم و وقتی از یک دعوای زن وشوهری به خانه ام پناه می آورد وقت رفتنش از پنجره خم می شوم تاکسی تلفنی ای که می بردش را با تصویری شطرنجی حاصل از آب دیده دنبال میکنم . چند روز دیگر سی سالم می شود و چه کسی است در سی سالگی یکبار خودش را پیر شده و نیمه کاره تصور نکند ؟ خب من هم آدمم و می کنم . مرور میکنم خاطرات این سال