رد شدن به محتوای اصلی
گاهي شده در يك روز به هركسي زنگ ميزنم هيچكس گوشي را بر نميدارد. وقتي اين تعداد از يكي دونفر رد ميشود شك برم ميدارد كه چه شده ؟ آيا همه ميخواهند مرا سورپريز كنند ؟ براي چي ميخواهند اينكار را بكنند ؟ تولدم كه تمام شد . نكند بليط بخت آزمايي چيزي برنده شدم . اما من هيچوقت در هيچ قرعه كشي شركت نميكنم - حتا مسابقه كاريكاتور هم به زعم من قرعه كشي است و مدتهاست شركت نكردم - پس چرا اجماع كرده اند ؟ 
نكند چيزي شده ؟ كسي چيزيش شده ؟ همه رفتند سراغ آنكه چيزيش شده ؟ آنكه چيزيش شده كدام يك از آنهايي است كه گوشي را بر نميدارد ؟
هول ميكنم ..
نكند همه مرده اند ؟‌
نكند توي اتوبوس بودند و همه رفتند توي دره ؟ نكند هواپيمايي چيزي سقوط كرده ؟
نكند دنيا ، وقتي كه من خواب بودم بدون خبر قبلي به آخر رسيده است، و حالا آخرين بازمانده نوع بشر هستم . من چقدر تنها هستم .. ار كجا شروع كنم ؟‌ بايد چكار كنم ؟ اول چرخ را اختراع كنم يا آتش را ؟
اسمس مي آيد :" نمايندگي سايپا كد : 4445566.. طرح بازديد رايگان كولر خودرو ... " 

هنوزم هم پس زندگي جريان دارد . هنوز هم كسي هست كه گرمش بشود و خودرو اش نياز به سرويس داشته باشد و گاهي به تابستان ِ‌لعنتي، لعنت بفرستد



نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

آوخ چه کرد با ما جان روزگار

    این کاریکاتور را دیده بودی آره ؟ حال روز همیشه من است خب . دوباره اجرایش کردم تا دوباره ببینی تا یادم نرود کجای کارم و کجای دنیا ایستاده ام تک و تنها و جمع اضدادم و خسته نمی شوم از این تکرار پوچ و در هپروتم و خسته ام کلن . نهایت امیدواری است نه ؟ چند خط برایم بنویس . کی است این بابا که پارادوکس اش مرا کشته است لامصب + ;نوشته شده در ; 2009/3/12 ساعت;20:15 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

قبول، فحش کشدار بدهیم

آقا یاخانم مجری بی شرف صدا و سیما احترامن سلام علیکم . خواستم خدمتتان عارض بشوم که من هم دورانی چون تو بودم . همکارت بودم و قبول میکنم که بی شرف هم بودم . چون همان کاری میکردم که تو می کنی ، همانطوری می پوشیدم و ته ریش میگذاشتم که تو می پوشیدی و میگذاشتی ، همان چرندیاتی را می گفتم که تو میگویی. دیشب کفگیر ماکارونی را پرتاپ کردم طرفت و منزل را عصبانی کردم و مونیتور را ماکارانیویی (!)دلم خنک نشد زیاد ، اما حقت بود بس که مزخرف میگویی اینروزها . کاش مزخرف بود فقط . نمی دانم واقعن خیلی تمرین کرده ای که اینطور حیوان صفت بشوی و اخبار را با صدایی که ته حلقومت می اندازی آنطوری بگویی که اربابانت یادت میدهند یا کلن استایلت همینطوری است ؟ من زدم بیرون از آن ارگان وامانده هیچی نداره بی .. ( حذف به قرینه ناموسی ) . از گشنگی مردم ؟ نمردم که ، تازه وضع مالی و روانی ام بهتر هم شد . چه قدر خندیدم آنروزی که مدیر تولیدمان را سنگ روی یخ کردم و هنگام پخش زنده در برنامه حاضر نشدم و برنامه بدون مجری روی آنتن رفت و فردایش عذرم را خواستند امروز اما شادمانم که آنجا نیستم .  آقای مدیر تولید از حرص ماحتتش تبخال زد...
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در ...