رد شدن به محتوای اصلی

كافه نشيني هاي دو نفر درك نشده - قسمت دوم





موزيك خوبي در كافه پخش و پلا است 
- یه سوسکی بود توی دشویی خونمون ، از روزی که قد یه مورچه بود
+  :-&
- باهاش دوست شدم ، میومد به نوک انگشت شستم ، بوس مییزد
+ تشکر میکرد ؟ 
-  بزرگ شد کم کم
+  تازه عنتم میخورن
- نه ، دشویی فرنگیه .تميزه .
+ به هر حال اونا قابلیشتو دارن تو محرومش کردی
- کتاب میخوندم براش . مهدی موسوی .بعدن یکمی بزرگ شد ، میگفتم بهش فرار کن ، زنم ببینتت میکشدت .دیشب دیدم دمر افتاده وليکن نفس کشیدن را فراموش کرده بود
+ قاتلا
- به زنم گفتم تو کشتیش ؟ ميگه نه به خدا . راست ميگه . زن خوبيه . بي رحم هست اما دروغگو نيست
+ عمرش به دنیا نبوده .(سرش را پايين مي اندازد زير لب زمزمه ميكند ) یه کام از اون عن نگرفتیم و برفتيم
- کمیته حقیقت یاب میخوام تشکیل بدم ( قهوه ميخورد و خيره ميشود ) من یبار، سه سال یه سوسک داشتم . باورت ميشه ؟ آخرشم نفهمیدم چی شد . فکر کنم با جسم به معراج رفت
+ (همچنان زير لب زمزمه ميكند ) از کلیه عزیزانی که با پرده نویسی و غیره ...
- ميدوني ؟ اینا برای ما ادا اطفاره برای سهراب سپهری روح لطیف 
+ بعضیا چه روح لطیفی دارند

- ( آه ميكشد )
+ ( آه ميكشد )
موزيك خوب ادامه دارد و پخش و پلاست



نظرات

‏سعید.خ گفت…
روسری رخصنده با باد میروی در یاد...بر بند رخت

پست‌های معروف از این وبلاگ

آوخ چه کرد با ما جان روزگار

    این کاریکاتور را دیده بودی آره ؟ حال روز همیشه من است خب . دوباره اجرایش کردم تا دوباره ببینی تا یادم نرود کجای کارم و کجای دنیا ایستاده ام تک و تنها و جمع اضدادم و خسته نمی شوم از این تکرار پوچ و در هپروتم و خسته ام کلن . نهایت امیدواری است نه ؟ چند خط برایم بنویس . کی است این بابا که پارادوکس اش مرا کشته است لامصب + ;نوشته شده در ; 2009/3/12 ساعت;20:15 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

قبول، فحش کشدار بدهیم

آقا یاخانم مجری بی شرف صدا و سیما احترامن سلام علیکم . خواستم خدمتتان عارض بشوم که من هم دورانی چون تو بودم . همکارت بودم و قبول میکنم که بی شرف هم بودم . چون همان کاری میکردم که تو می کنی ، همانطوری می پوشیدم و ته ریش میگذاشتم که تو می پوشیدی و میگذاشتی ، همان چرندیاتی را می گفتم که تو میگویی. دیشب کفگیر ماکارونی را پرتاپ کردم طرفت و منزل را عصبانی کردم و مونیتور را ماکارانیویی (!)دلم خنک نشد زیاد ، اما حقت بود بس که مزخرف میگویی اینروزها . کاش مزخرف بود فقط . نمی دانم واقعن خیلی تمرین کرده ای که اینطور حیوان صفت بشوی و اخبار را با صدایی که ته حلقومت می اندازی آنطوری بگویی که اربابانت یادت میدهند یا کلن استایلت همینطوری است ؟ من زدم بیرون از آن ارگان وامانده هیچی نداره بی .. ( حذف به قرینه ناموسی ) . از گشنگی مردم ؟ نمردم که ، تازه وضع مالی و روانی ام بهتر هم شد . چه قدر خندیدم آنروزی که مدیر تولیدمان را سنگ روی یخ کردم و هنگام پخش زنده در برنامه حاضر نشدم و برنامه بدون مجری روی آنتن رفت و فردایش عذرم را خواستند امروز اما شادمانم که آنجا نیستم .  آقای مدیر تولید از حرص ماحتتش تبخال زد...
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در ...