من یک عقب مانده خبری هستم . من الان دارم گریه میکنم برای آن کودکی که بر اثر شکنجه والدینش مرد .. من الان دارم گریه می کنم .. من الان تازه فهمیدم چی شد .من الان تازه دارم فحش می دهم به هرچه فرهنگ ایرانی اسلامی .. من دارم میروم دم پنجره آب کولر گازی را که جمع شده بریزم روی سر این مردم و این مرزپرگهر .. من دارم گریه میکنم و دلم میخواست چیزی دیگری بپاشم روی این مردم . من یکروز که دارم میروم از ایران لب مرز آن کار را خواهم کرد .. من می خواهم بروم یک شعر از میرزاده عشقی بخوانم . من دارم گریه میکنم و دوست دارم الان زود بروم خانه دخترم را تنگ در آغوش بگیرم . من دلم می خواهد برم آن پسرک را از خاک در بیاورم ، گل وچل را از روی صورتش بزنم کنار و تند تند بوسش کنم .. مرگ بر فرهنگ ایرانی اسلامی .بلانسبت هم نمی گویم
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم. این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیدهاند به بمبئی قرار است بروم. برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود میآید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است. از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیراییام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربهی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم. هاستلم در بمبئی چند خانه با خانهی صادق هدایت فاصله دارد. خانهای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نردهی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوقالعدهی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایهاش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است. آدرس من در ...
نظرات
کلا این مملکت رو که جدی بگیری نیاز داری هر دقیقه اون شعر عشقی رو بخونی
بعد اینکه شغلِ آدمها خیلی روح و روحیاتشونو تحت تاثیر قرار میده و لذا، من خیلی خوشحالم که یه دوستِ کارتونیست دارم
یاد این نوشته شما افتادم که گناه رو به گردن فرهنگ ایرانی اسلامی انداخته بود....