1دیشب کار شکم کردم توی باشگاه.چون با یکنفر قرار گذاشته بودیم تا عید شکم را سیکس پک کنیم.
2 یک غلطی کردم و به مربی گفتم آقا این شیکم رو چیکارش کنیم؟ داد زد و یک گولاخی را فراخواند وبهش گفت با تجدد ( چرا همه فامیلی مرا صدا میزنند؟) کار شیکم کن. گولاخ دست زد به پشتم که مرا هدایت کند به قسمتی که دستگاههای مربوطه آنجاست. که بیشتر در حد هول دادن به اتاق بازجویی بود.
3 بعد گفت یک وزنه بیست کیلویی بیاورم و باهاش دراز نشست برم. سه تا 20 تا .. گفتم وای .. نمیشه .. گفت: بروم که رفتم..
4 بعد مدام وسطش بلند میشدم حرف میزدم با کناری و از مصائبی که داشت بر من میرفت شکوه میکردم. مربی جدید میگفت برو برو و دعوتم کرد به سکوت و اینکه چرت و پرت نگویم. البته با ادبیات خودش
5 بعد گفت از اینجا آویزان بشو و پاهات را ببر توی دلت ( شبیه موقعیت مردی مصلوب روی صلیب. فکر کن بخواهد پاهایش را ببرد توی دلش. آنهم سه تا 20 تا.در حالیکه دستش میخ شده است به آنجا)
6 گفتم: وای مربی .. نمیتونم .. واسه اولین روز زیاده شما بمیری! گفت: نه نه برو.
بعد گفت بخواب روی این تخته، پاتو سیخ کن جلو و سپس بیارش بالا روی هوا .. ( مثل موقعیت ویلیام والاس بود کی بود؟ توی فیلم شجاع دل وقتی روی تخته گردنش را میخواستند بزنند.آنهم چی؟ درست است سه تا بیستا)
7 بعد دیگرمن نمیتوانستم روی پاهام بیاستیم. یک چیزی توی دلم داشت هی تکان میخورد و موقعیت عوض میکرد. به مربی گفتم: جنینم داره میمیره فکر کنم. یه چیزی داره راه میره توی شیکمم به خدا. نگرانم
مربی گفت : آروم از کنار کنارا برو خونتون
8 توی ماشین محسن چاووشی گوش دادم و نزدیک بود اشکم بریزد از دل درد ( مثل موقعیت جیم کری در فیلم درخشش ابدی. سه تا بیستا بغض
مردانه کردم)
نظرات