کنار درختی ایستاده بودم و صحبت می کردم با یک عزیزکی ، که یک چیزی آمد رفت روی دستم . مورچه ای بود کارگر و حمال و رفته بود روی دستم و روی موهای دستم گیر کرده بود و داشت یاتاقان می سوزاند ( می سوزانند یا می زنند ؟) برداشتمش گذاشتم روی درخت و دوباره آمد روی دست من . پیش قراوول بود و برای بدست آوردن غذا آمده بود تا دیگران را خبر کند . می گویند اینها زن هستند . زنبورها که اینطوری اند همگی خانومند و یک چنتایی مرد دارند توی کندو که ملکه یکی را انتخاب می کند و باهاش می خوابد و بعدن می کشدش . پارادوکس عجیبی است به ولا . صحبتمان که تمام شد من رفتم دفتر کارم و آنجا فهمیدم که خانوم مورچه را با خودم برداشته ام آورده ام . گرفتمش اما فرار کرد و رفت کف اینجا شروع به دویدن کرد . اینجا هیچ مورچه ای ندارد که برود پیشش . رفتم گرفتمش انداختمش توی پلاستیک و بردمش همانجا دوباره روی درخت ولش کردم و برگشتم سر کارم . خیلی از این فعالیت حیوان پرستانه ام حال کردم تنهایی و گفتم احتمالش زیاد است خدا یک حال اساسی در آن دنیا بدهد به من و تازه محسن مخبلباف هم خشنود می شود این میانه .
اما حالا خوره افتاده است توی جان و روانم که نکند آن مورچه قصد فرار داشته از آنجا و می خواسته اینجا یا هرکجا دیگر پناهده بشود و من دوباره تحویل آن دیکتاتوری سیاه دادمش .
+;نوشته شده در ;2010/9/18ساعت;19:21 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
اووووووه ... واسه یه مورچه چه قد خودتو عذاب میدی ...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
عذاب نبود . یکجوری باید جبران کنم آن هولوکاستی را که در کودکی به راه انداخته بودم !
انجمن حمایت از مورچگان فراری (حاموف)! عضو فعال می پذیرد...
ما هم خیلی از این حال ها می کنیم که خودمان شگفت زده می شویم و به خاطر گذشته مخوفمان یاد آن کنایه باستانی می افتیم که نه به این شوری شور نه به آن بی نمکی. یا شاید به عکس !آخرش آدم را یاد کیمیاگر کوئیلو می اندازد ... خدا را چه دیدید شاید گنجی را که می خواست همانجا پیدا کند!
تازگی ها متصل فیلم های "جیم کری" را می بینم و انگشت به دهانم از دست این مخلوق و انرژی مثبتی می گیرم که دیدن دارد؛ حالا چرا یک کاره آمدم به شما می گویم؟ چونکه وقتی می خوانم نوشته هایت را توی تصورم تو هم شکل یک جیم کری هستی و خودت خبر نداری :)من در حق مورچه جماعت یک کاری کردم سابقا" که حالا صلاح نیست بگویم!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
بگویید دور همی !
حالا مگه "اینجا"جای خوبی برای پناهندگیه؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
بله بهترین جا . من یکبار به یک سوسک فاضلاب سه سال پناه دادم :)
هاهاهاها! نگران نباش مورچه ها پناهندگی ندارن، اگه دم در مورچه یه قبیله دیگه رو ببینن که داره میاد میکشنش ;)
سلامشایدم خانوم مورچه از بچگی آرزو داشته یه مسافرت درون شهری با پلاستیک بره. پس خیلی هم عذاب وژدان نگیرین.
با این کارت پیشگیری کردی از درد ِ غربتش.. خب حالا دیگه غصه نخور
نگران آن مورچه نباش عزیز ، زمین خدا آنقدر بزرگ است که اگر تو بهش ویزا ندی به جای دیگری پناهنده بشه.
سلامبانظر فروزان کاملا موافقم!!!انرژی + وجیم کری و...نوشتت خیلی باحال بودمخصوصا لحنت...من بار اوله میام اینجااماکاریکاتوری نمیبینم...؟!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
روی کارتون شاپ کلیک بزنید ( بالا سمت راست )
"پناهده بشود و من دوباره تحویل آن دیکتاتوری سیاه دادمش "هیچ وقت به این مسئله اینطوری نگاه نکرده بودم!!!!واقعا این پست من رو هیجان زده کرد! هم به خاطر اقدامات اول و هم تفکرات آخر!
من وقتي بچه بودم خيلي مورچه ها رو دوست داشتم و گاز گرفتناشونو ميذاشتم به حساب اينكه از دستم ناراحت شدن و ميخوان باهام قهر كنن. و كلي دلم ميشكست و غصه ميخوردم و گريه ميكردم!
هولوکاست!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
:)
آنقدر دورییم از دیگر انسانها که برای مورچگان غصه مبخوریم...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
مطمئنی ؟
وبلاگم به روز شد خوشحال ميشم ببينيد.
هاهاآهنگ وبلاگت مال فیلمیه؟؟هر چی هست خیلی قشنگه!
خودت خواستي كه بگويم چند وقت پيش در آشپزخانه ما مورچه ها دو دهنه لانه ساخته بودند و برو بيايي راه انداخته بودند و قبل از ما مي رسيدند سر سفره و بند و بساطي ... ما هم يك روز كلافگي برمان مستولي شد و زديم و كاسه كوزه اشان را تركانديم ... نفت ريختم درون لونه، دو دهنه ي لونه را با آدامس جويده شده و ورز داده شده بستم! و نمي دانم در قيامت بايد جواب يك لشكر مورچه را چي بدهم... شما بيا با اين رفيق مورچه ات شفاعت ؛)
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
هیچی ! خداوند روح شما را با هیتلر و استالین محشور می گرداند ! از دست من هم کاری ساخته نیست خواهر ( عین این کشیشهای کاتولیک داخل اتاقک اعتراف ):d
خیالتون راحت. بهترین کار رو در حق اون بانو انجام دادید. دیکتاتوری و این کثیف کاری ها و از اون بالاتر، نارضایتی از وضع موجود فقط مال ما آدماست.
دوست عزیزبه بلاگی که محبوب عزیز بچه بازم برام می نویسه سر بزنید.پاکت دفع تهوع هم به همراه داشته باشید
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
محبوبِ عزیزِ بچه باز ؟
پ َ نظر من کو کاریکاتوریست؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
تیک خصوصی را زده بودید "نه خوب کاری کردی گذوشتیش سر جاش. این مورچه ها خیلی گیرن تا لونشونو پیدا نکنن دور خودشون می چرخن "
بازم سلامگفتم كه بيام كه بگم كه تيتر پست قبليتون چقد شبيه صداي سياوشه."گاهي وقتا كه مياد سر روي شونه م ميذاري..."درس خوندم ديگه؟آره. "تموم غصه هامو از رو دلم برميداري"
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
از نامجو است
من نبودم اینجا چه خبر بوده... آفرین!
اگه نیتش فرار بوده آخرش فرار میکنه !
چون من توی نوشته هام زیاد بامورچه ها سر و کار دارم یادداشتتون خیلی برام جالب بود منم فکر کنم اون مورچه می خواسته فرار کنه!
مورچه رو دوست دارم هنوز چون تو رو یادم میاره
بدون الان هم گرفتن انداختنش تو كهريزكشون نامردا !
خیلی باحالی ...حتماً قبلاً بهت گفته بودن...
سلام - خوبی؟ وبلاگت جالبه من شما رو لینک کردم با تشکر
چه فکر نازک غمگینی