.
به گمانم دیگر وقتش شده تا از شما تقدیری در یکی از شبکههای سوشیال مدیا به جا بیاورم. چه جایی بهتر از همینجا اصلا، که بارها به شکل محسوس و نامحسوس با من در انظار عمومی به سمع و نظر بینندگان رسیدهاید. حق آب و گل دارد اینجا. سالهای مدید کنارم بودید و همسفرم. چهارتا کشور و دو تا قاره و چندین و چند شهر و همه وسائل نقلیه: اعم از کشتی و طیاره و تاکسی و اتوبوس و قطار و مترو و تراموا و هرچه مرکب است بر روی زمین و دریا و آسمان را با من سوار شدید، با من بودید و اینهمه مدت از کیفیتتان کاسته نشد. تنها یکبار در شرجی هندوستان که دوروزی از کار افتادید خاطرم هست که چه دلواپس و دلتنگ بودم.
خسته شدید گاهی اوقات، بیحوصله و خموده و نویزی، گاهی خبر بد شنیدم از شما ولیکن ۳۶۶ روز سال سیصد و شصت روزش همه اش آوای موسیق بود، داستان بود، خبر خوش بود: از رشت به تهران به مسکو، به یالوا، به استانبول، به یروان، به بمبئی، به دهلی نو و به خانه کوچکم، در دفتر کارم در شالگردنم و پچپچهایم و تنها شما همسفرم و در برم بودید و در صندلی روبرویم که همیشه در تمام کافههای گیتی خالیاند، به چشمهای من خیره.
سفر فیالوقع چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود..
سزاوار این هستید که حالا برایتان بلند بشوم و کلاهی بردارم از سرم، یک قر جدی و مردانهای بدهم و به مدد آقا شهرام شبپره سر بجنبانم و بخوانم:
یار شیرین سخنم، یار شیرین سخنم نمیشه ازت دل بکنم...
در ستایش هندزفریای که خودش میدانست از اول در ستایش او بود
علی تجدد
به گمانم دیگر وقتش شده تا از شما تقدیری در یکی از شبکههای سوشیال مدیا به جا بیاورم. چه جایی بهتر از همینجا اصلا، که بارها به شکل محسوس و نامحسوس با من در انظار عمومی به سمع و نظر بینندگان رسیدهاید. حق آب و گل دارد اینجا. سالهای مدید کنارم بودید و همسفرم. چهارتا کشور و دو تا قاره و چندین و چند شهر و همه وسائل نقلیه: اعم از کشتی و طیاره و تاکسی و اتوبوس و قطار و مترو و تراموا و هرچه مرکب است بر روی زمین و دریا و آسمان را با من سوار شدید، با من بودید و اینهمه مدت از کیفیتتان کاسته نشد. تنها یکبار در شرجی هندوستان که دوروزی از کار افتادید خاطرم هست که چه دلواپس و دلتنگ بودم.
خسته شدید گاهی اوقات، بیحوصله و خموده و نویزی، گاهی خبر بد شنیدم از شما ولیکن ۳۶۶ روز سال سیصد و شصت روزش همه اش آوای موسیق بود، داستان بود، خبر خوش بود: از رشت به تهران به مسکو، به یالوا، به استانبول، به یروان، به بمبئی، به دهلی نو و به خانه کوچکم، در دفتر کارم در شالگردنم و پچپچهایم و تنها شما همسفرم و در برم بودید و در صندلی روبرویم که همیشه در تمام کافههای گیتی خالیاند، به چشمهای من خیره.
سفر فیالوقع چه زیبا بود، به زیبایی رویا بود..
سزاوار این هستید که حالا برایتان بلند بشوم و کلاهی بردارم از سرم، یک قر جدی و مردانهای بدهم و به مدد آقا شهرام شبپره سر بجنبانم و بخوانم:
یار شیرین سخنم، یار شیرین سخنم نمیشه ازت دل بکنم...
در ستایش هندزفریای که خودش میدانست از اول در ستایش او بود
علی تجدد
نظرات