نیمه شب آنروزی که تو بمیری
من ساعت سه، پشت چراغ قرمز میایستم و چراغ هی سبز میشود و من حرکت نمیکنم، هی قرمز میشود، هی سبز میشود، هی قرمز دوباره، هی سبز، هی نارنجی و من حرکت نمیکنم. من دارم به تو فکر میکنم نوشی و خیره هستم به کرانه باختری رود اردن.
بعد پلیس میآید میگوید مدارک.. یهو به خودم میآیم، در را باز میکنم. میخورد به پلیس. زمین میافتد. بعد من بیاعتنا از اتومبیل پیاده میشوم و میروم. مردم پشت سرم حرکت میکنند. پلیس شلیک هوایی میکند. مردم شیشه بانکها و رستورانها و تلفنهای همگانی را میشکنند. پلیس یکی دونفر را میکشد. من گریه میکنم. حرکت میکنم. شالگردنم را سفتتر میکنم. مردم با پلیس درگیر میشوند. دنبال من حرکت میکنند. یکی از میان جمعیت میآید سمت من و میگوید یک چیزی بگو، تو رهبری. من زیر لب میگویم. نوشی... نوشی... مرد سمت جمعیت فریاد میزند: نوووشی.. نووووشی..
جمعیت یک صدا نوشی نوشی میگویند و مشت به هوا پرتاب میکنند. پلیس ضد شورش میآید. هلی کوپتر پلیس میآید. ارتش اعلام همبستگی با مردم میکند. مردم نوشی نوشی شعار میدهند و همه جا را به آتش میکشند. دود همه شهر را گرفته. بیبیسی فارسی تصاویر زنده از من که گریه میکنم و آرام نوشی نوشی میگویم پخش میکند. فرناز قاضیزاده میگوید سرخط خبرها:جنبش نوشی در ایران. و در ادامه: بهار عربی اینبار با پاییز نوشی، جان دوباره گرفت.
همان آدم قبلی میآید سمت من دوباره : خب مَرد.. بعد از نوشی؟ بعد از نوشی چی؟ یه چیزی بگو..
به خودم میآیم هلش میدهم عقب، میافتد تو جوب و آب میبردش سمت دروازه دولاب. فریاد میزنم: بعد از نوشی دیگه هیچی نیست حرومزاده.. و بعد روبه جمعیتی بیشمار که نوشی نوشی میگویند، فریاد میزنم: با شمام هستم حرومزادههای زرد... نوشی فقط مال من بود.. محض رضای خدا برید به درک مادر به خطاها
جمعیت میگوید خب بابا.. و غر غر زنان به خانههای خود روانه میشوند.
بعد پلیس میآید میگوید مدارک.. یهو به خودم میآیم، در را باز میکنم. میخورد به پلیس. زمین میافتد. بعد من بیاعتنا از اتومبیل پیاده میشوم و میروم. مردم پشت سرم حرکت میکنند. پلیس شلیک هوایی میکند. مردم شیشه بانکها و رستورانها و تلفنهای همگانی را میشکنند. پلیس یکی دونفر را میکشد. من گریه میکنم. حرکت میکنم. شالگردنم را سفتتر میکنم. مردم با پلیس درگیر میشوند. دنبال من حرکت میکنند. یکی از میان جمعیت میآید سمت من و میگوید یک چیزی بگو، تو رهبری. من زیر لب میگویم. نوشی... نوشی... مرد سمت جمعیت فریاد میزند: نوووشی.. نووووشی..
جمعیت یک صدا نوشی نوشی میگویند و مشت به هوا پرتاب میکنند. پلیس ضد شورش میآید. هلی کوپتر پلیس میآید. ارتش اعلام همبستگی با مردم میکند. مردم نوشی نوشی شعار میدهند و همه جا را به آتش میکشند. دود همه شهر را گرفته. بیبیسی فارسی تصاویر زنده از من که گریه میکنم و آرام نوشی نوشی میگویم پخش میکند. فرناز قاضیزاده میگوید سرخط خبرها:جنبش نوشی در ایران. و در ادامه: بهار عربی اینبار با پاییز نوشی، جان دوباره گرفت.
همان آدم قبلی میآید سمت من دوباره : خب مَرد.. بعد از نوشی؟ بعد از نوشی چی؟ یه چیزی بگو..
به خودم میآیم هلش میدهم عقب، میافتد تو جوب و آب میبردش سمت دروازه دولاب. فریاد میزنم: بعد از نوشی دیگه هیچی نیست حرومزاده.. و بعد روبه جمعیتی بیشمار که نوشی نوشی میگویند، فریاد میزنم: با شمام هستم حرومزادههای زرد... نوشی فقط مال من بود.. محض رضای خدا برید به درک مادر به خطاها
جمعیت میگوید خب بابا.. و غر غر زنان به خانههای خود روانه میشوند.
فردای روزی که تو بمیری.. من ناچارم طبیعی رفتار کنم نوشی..
نظرات