کفش فارست تو دریچه فاضلاب جوی آب گیر کرده بود و پیر مردهای شیکم گنده که در انتظار مرگ توی پیاده رو روزنامه میخواندند نگاهش میکردند طوری که انگار به یک آدم فضایی نگاه میکنند ــ این جور وقتها آدم دوست دارد برود اینها را توی دسته های ده گانه با کش ببند و محکم سرشان فریاد بکشد ــ
مادر به فارست گامپ گفت : ناراحت نباش ، اگه قرار بود همه آدما شبیه هم باشند، الان همه شبیه تو بودند
مادر به فارست گامپ گفت : ناراحت نباش ، اگه قرار بود همه آدما شبیه هم باشند، الان همه شبیه تو بودند
******
بارها توی گوش دخدر این را می گویم . اما بعدن به خودم که می آیم از اینهمه دروغی که دارم میگویم به این بچه تا زندگی شیرینتر بشود عذاب وجدان میگیرم. حقیقت این است که همه چیز یک اتفاق ساده است . یکروز بدنیا می آییم و یکروزم می زنیم بیرون از این در ِمخفی و این وسط یک سری آدم می آیند تا زندگانی را برایمان با حرفهایشان دلپذیرتر کنند و پول هم میگیرند و ما هم برای شنیدن دروغهای دوست داشتنی شان این هزینه را می پردازیم .
پ نقطه نون : کسی میداند فرد معلولی که نمی تواند از دستهایش استفاده کند چطور بینی اش را تمیز میکند یا می کنند ؟ جدی
نظرات
توکل بر خدا.
نشستی این گوشه می نویسی کاریکاتوریست! خونه قبلیت تار عنکبوت بسته یعنی الان؟ فکر کن یه اتاق تاریک تاریک با موسیقی Red !
ای بابا...
چطوووووووووووووری ؟؟؟
با گوش پاک کن
اما چون مخاط داخلی بینی حساس است
بهتر است گوش پاک کن را کمی چرب کنید با روغن های گیاهی مایع مثل روغن بادام یا روغن کنجد یا ...
خونه قبلی رفت توی طرح و الان روش اتوبان کشیدن
خبری بده از خودت