رد شدن به محتوای اصلی

استاتوس

1 - اجازه میدی کانال رو عوض کنم ؟
+ نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــع ( با جیغ طبعن)
- : امم خب باشه . اصلن نمیدنم چرا این سوال رو مطرح کردم ، فقد خواستم اعتراض مدنی خودم رو به این وضعیت اعلام کنم .

از سری دیالوگهای پدر ، دخدری بر سر جنجال فارسی وان بینی / نبینی !


2 فردوسی پور دیشب در نود گفت :" بخش دوربین نود رو نداریم چون یک مدت که اینترنت کند شد الانم کلن ایمیلها قط شدن . خدا کنه موقتی باشه حالا ! بعضیا با ایمیلشون کار واجب دارن " 
فکر میکنم فردوسی پور این ظرفیت رو داره که رهبری جنبش رو به عهده بگیره . من خودم خیلی موافقم و این خیلی مهمه

خب به هر حال خدا اگر زن بود ، خانمهايي بودند که اجازه مناجات به آقايان نمي دادند و طبعن تاريخ ديانت طور ديگري رقم ميخورد . گاس تاريخ ويلدورانت هم

4 فکر میکنم عاقبت همه ما بعد از ملی شدن صنعت نت ، عین عاقبت تماشاگرای ترومن شو باشه. وقتی ترومن رفت از استودیوی شهرشون، همه بر میگردیم سراغ درس و مشق و زندگانیمون .
کاش خود ترومن بودیم لااقلکم


5 مثلن خوبه اینترنت رو قبل از ملی کردن و قط کردن برای یک روز بذارن روی آخرین لِولش عین آمریکا و ژاپن مثلن . بیستو چهار ساعت فرصت بدن بهمون عین " هوش مصنوعی " اسپیلبرگ بعدن قطعش کنن عین " بید مجنون " مجید مجیدی

6 کلاً همیشه یک عذرخواهی بدهکارم

7 از اینکه داری با یک کرگدن توی یک آپارتمان زندگی میکنی غمگین نباش . کرگدنی که مجبور است توی آپاراتمان زندگی کند از تو غمگین تر است .

ضرب المثلی آلمانی فک کنم ، که دیالوگ صبح امروزم بود با خانم خانه شوخی طور !



8 در دو چیز شانس نیاوردم . یکی زیپ شلوار یکی کنترل تلویزیون



9 حتی روشنفکر ترین زنها هم دوس دارم یک مردی سرشون غیرتی بشه !

10 گارانتی اتومبیل من تا دو سال دیگر است . اگر امسال دنیا تمام بشود آیا کارخانه اتومبیل سازی به ریش من خواهد خندید ؟ آیا من به موسسه مالی اعتباری فلان که تا 5 سال دیگر بهش بدهکارم شیشیکی خواهم بست وقت مردن ؟ آیا امسال دیکتاتورها و ما با یکدیگر سقوط خواهیم کرد ؟ آیا امسال دورهمی می خنیدیم و نابود میشویم ؟ پاسخها در کدام سوراخ است ؟ سوراخ مایا ؟











نظرات

آنکور گفت…
در دیالوگ اول پدر خواهان تماشای فارسی 1 بود آیا؟ تازگیها پدرها خیلی مشتاق فارسی وان شدند.
منم موافقم که عادل رهبر جمبش بشه
چه ضرب المثل زیبایی . این آلمانی ها کلا خیلی باحالن حتی ضربالمثل هاشون
(-: گفت…
ای نامرد تو هم استاتوس های خودت رو در طول زمان جمع می کنی اینجا می کنی پُست؟ بزن قدش (-:
Altajino گفت…
پدرخواهان تماشای مهاجران بود که تازه به آدلاید رسیده بودند :|
‏ناشناس گفت…
jigare shahrzadddd....
harchi oon bege man ba oon movafegham!
hooooooooooraa be eftekharesh...azizamm :*:*


kargadane khodet boodi ya khanoomet? :D
Altajino گفت…
ناشناس نباشید

پست‌های معروف از این وبلاگ

آوخ چه کرد با ما جان روزگار

    این کاریکاتور را دیده بودی آره ؟ حال روز همیشه من است خب . دوباره اجرایش کردم تا دوباره ببینی تا یادم نرود کجای کارم و کجای دنیا ایستاده ام تک و تنها و جمع اضدادم و خسته نمی شوم از این تکرار پوچ و در هپروتم و خسته ام کلن . نهایت امیدواری است نه ؟ چند خط برایم بنویس . کی است این بابا که پارادوکس اش مرا کشته است لامصب + ;نوشته شده در ; 2009/3/12 ساعت;20:15 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

قبول، فحش کشدار بدهیم

آقا یاخانم مجری بی شرف صدا و سیما احترامن سلام علیکم . خواستم خدمتتان عارض بشوم که من هم دورانی چون تو بودم . همکارت بودم و قبول میکنم که بی شرف هم بودم . چون همان کاری میکردم که تو می کنی ، همانطوری می پوشیدم و ته ریش میگذاشتم که تو می پوشیدی و میگذاشتی ، همان چرندیاتی را می گفتم که تو میگویی. دیشب کفگیر ماکارونی را پرتاپ کردم طرفت و منزل را عصبانی کردم و مونیتور را ماکارانیویی (!)دلم خنک نشد زیاد ، اما حقت بود بس که مزخرف میگویی اینروزها . کاش مزخرف بود فقط . نمی دانم واقعن خیلی تمرین کرده ای که اینطور حیوان صفت بشوی و اخبار را با صدایی که ته حلقومت می اندازی آنطوری بگویی که اربابانت یادت میدهند یا کلن استایلت همینطوری است ؟ من زدم بیرون از آن ارگان وامانده هیچی نداره بی .. ( حذف به قرینه ناموسی ) . از گشنگی مردم ؟ نمردم که ، تازه وضع مالی و روانی ام بهتر هم شد . چه قدر خندیدم آنروزی که مدیر تولیدمان را سنگ روی یخ کردم و هنگام پخش زنده در برنامه حاضر نشدم و برنامه بدون مجری روی آنتن رفت و فردایش عذرم را خواستند امروز اما شادمانم که آنجا نیستم .  آقای مدیر تولید از حرص ماحتتش تبخال زد...
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در ...