آقای فیلانی آمده بود مرا ببیند و من نبودم و اینجا تعطیل بود . از این رو رفت و داخل پاساژ گشتی زد و مغازه های تعطیل دیگر را دید و خودش را داخل شیشه سیاهشان مرتب کرد چند بار :
( تو نیومده بودی و من داشتم یه گشتی تو پاساژتون میزدم تا بیای . چرا اینقدر دیر میای سر کار ؟ رفتم جلوی یک مغازه که انگار بوتیک بود اما همه چی داشت میفروخت . از گیره سر گرفته تا شورت و ماتیک و عینک شنا . والا احساس کردم الان وقتشه کاری که میخواستم بکنم و بکنم . دور و برم خوب نیگاه کردم هیشکی نبود . خیالم راحت شد . دستم کردم قشنگ تو دماغم . نمیدونی اینکار چه قدر برام لذت بخشه به" اور....سم "میرسم اصل ..چیه چرا میخندی ؟ حالت بهم نخوره حالا.. همینکه انگشتم وتا بند دوم کردم تو دماغم احساس کردم یه صدایی از تو دوکونه میاد خوب که نگاه کردم دیدم دونفر یک آقاهه با یه دختره همدیگرو تنگ در آغوش گرفتند اما اونا زودتر منو دیدن . انگشتم تو دماغم بود هنوز و مات بودم . اونام بودن . مات بودن . دستم در آوردم آروم . انگار بخوام اسلحمو تحویل بدم و لبخند زدم انگشتم و مالیدم به شلوارم. اونام همینجور تو بغل هم رو صندلی لبخند زدن .... و همه فراموش کردیم اونجا چه اتفاقی افتاد . انگار که همدیگرو بخشیده باشیم)
آقای فیلانی اعتقاد دارد در دنیا یک توازنی است کلن و نیرویی او را کشانده به آن مکان و آن زمان تا تذکری بدهد به ایشان و اوشان.
+;نوشته شده در ;2009/8/18ساعت;12:21 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
اینجوریاس که خیلی هاهمدیگر رو می بخشند...
:) یاد کتاب 1984 جورج اورل افتادم و اون تله اسکرین و ناظر کبیرشمثل اینکه واقعیت داره
اون هم چه بخشیدنی ....
آره ، شاید!
کاش همیشه همه چیز به همین سادگی پیش میرفت!
والا من معتقدم خانم و آقای توی مغازه بخشنده تر بودن !حالا اعتقاد ایشون هم جای خودش، ولی این رابطه خیلی متوازن نبود به نظر من. آخه بغل با اون کار؟!!
این به اون در! ولی چه کاریه که آدم بخواد تو پاساژ دست تو دماغش بکنه؛آقای فیلان خجالت بکش.
حالا خوبه كه گناه همديگه رو تا حدودي در تراز با هم ديدنآخه بعضي كارا گناه تر هستند
حالا مجبور بود کلشو بکنه تو شیشه؟؟؟؟ هم کار ممنوعشو میبینن هم وارد حریم خصوصیه مردم شد
به نظر من نه اون دختر پسره نه آقایس فیلان هیچ کدوم کار ممنوع و بدی نمی کردن غیر اینه
,عجب عجب عجب!!!راستي سلام دوست قديمي.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
علیک سلام
احسنت به صداقت آقای فیلانی!
سلام spidermard بعد تقریبا یه سال این اولین نظریه که برات میزارمبه رادیو ما گوش کن : http://w0es.com/page/radio.aspx
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
اشتباه گرفتید .شمارتون چیه ؟!
خیلی جالب بود به خصوص وقتی با خنده آروم دستش رو از دماغش در می آورده. راستی دقت کردین که همه ی ما همدیگه رو این جوری می بخشیم؟ نه فقط ما این موضوع بین کله گنده ها بیشتره. این حرف نمی زنه چون نمی خواد چرت کاری هاش توسط همون آدم افشا بشه.
در آغوش گرفتن که کار بدی نیست! ولی دست اندر دماغ نمودن کار بسیار شنیع و لذت بخشی است!!!!
یک توازنی وجود داره که آدم هایی که کارهای خلاف عرف می کنن همدیگر رو می بخشن ولی فقط در همون موقعیت. همین آقای فیلان اگه جای دیگه ای ببینه کسی دست تو دماغش کرده حالش به هم می خوره. خیلی جالب بود
من اگر جاي اونها بودم تو رو نمي بخشيدم .. تازه يه عكس هم ازت مي گرفتم در حال ارتكاب به جرم مينداختم توي نت !.. اما اگر با يه خانمي ( همسر يا غيره .. ) در حال چنين كاري مي ديدمت اصلاً بروي خودم هم نمي آوردم .. در آغوش گرفتن كه جرم نيست چون كسي اگه ببيندشون حالش به هم كه نمي خوره هيچي شايد خوششم بياد .. تازه توي مغازه خودشون بودن .. اما كار تو واقعاً جرم محسوب ميشه چون حال به هم زنه ! .. آدم فقط توي خونه خودش حق داره دستش رو بكنه توي دماغش جانم !...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
من چکاره ام این وسط . انگشت مال دیگری بود و سوراخ دماغ هم نیز :)
خواندمفقط خواستم ابراز وجود کنم!
سلامخوشحالم با یه کاریکاتوریست ِبی نظیر خلاق متعهد دلسوز!!! خدمتگزار !!!!همراه با روحیه انقلابی!!!!!!!!!!!!با کارهای عالی درحد ونگوگ(خدم می دونم ونگوگ کاریکاتوریست نبوده اما اسم ِ کس دیگه رو بلد نیستم!!)آشنا شدم.امیدوارم این آشنایی ادامه پیدا کنه(و حتی به جاهای خوب خوب برسه!!)برداشت بد نکناااااااااابا اجازه شما رو لینک می کنم
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
خوبِ خوبش همین بود که مرا لینک کردید
من نمي دونم چرا فكر كردم آقاي فيلاني خودت بودي !.. جداً خودت نبودي ؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
حالا خوب است مرا با آن آدمهای توی مغازه اشتباه نگرفتی !
هه هه ..