اینروزها خیلی ها در وبلاگشان نوشته اند سالهای بعد چنین و چنان خواهدشد و حکایت امروزمان و این ماجراهای اخیر در تاریخ ثبت خواهد شد و ما برای نوه هایمان از باتومهایی که خوردیم و تیرهایی که به گلویمان فرو رفت و رای که دزدیده شد می گوییم.می گوییم حقمان پایمال شد ، به حقوقمان ت.جاوز شد و چه و چه ...
فیلم رودخانه مروز ( کلینت ایستوود ) مردی "دیو بویل " نامی دارد که وقتی در کودکی با دوستانش در کوچه بازی میکرده توسط یک منحرف جنسی و یک منحرف مذهبی منحرفتر جنسی فریب داده و دزدیده می شود و چندین بار مورد سوء استفاده آن دو نفر قرار میگیرد و آخر فرار میکند . دیو بزرگ می شود و حالا کودکی دارد درست همسن سال همان وقتهایی که دزدیده شده بود . دیو نمی خندد صورتی رنگ باخته و سردی دارد و توی خودش است و هرگز آن اتفاقات سالهای دور را فراموش نکرده اما برای کسی تعریف نمی کند و سر آخر میمیرد . کشته می شود و نمی گویم چرا کشته می شود چون ربطی به داستان ما ندارد و حواست پرت می شود .
وقتی دو دوست دیگر در انتهای فیلم بهم میرسند این یکی ( که پلیس شده ) از آنیکی ( که قاتل دیو است ) سوال میکند که دیو را آخرین بار کی دیده است و آنیکی میگوید : آخرین بار وقتی 6 سالش بود دیدمش ، توی یک ماشین سیاه نشست و رفت...
نمی دانم تو چه میکنی میروی می نشینی برای نوه ات ، بچه ات همینطور که داری توی آشپزخانه غذا را هم میزنی تعریف میکنی یا نه . اما من هیچ میل ندارم به کودکم بگویم سال هزار و سیصد هشتاد و هشت بر من و در من چه رفت .
+;نوشته شده در ;2009/7/2ساعت;12:7 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
سلامولی من تعریف خواهم کرد. به آنان خواهم گفت که خواب پدر بزرگم در انقلاب مشروطه و خواب پدرم در سال 32 تعبییر شد و من دیدم آنچه را قرار نبود ببینم. من جنگل سبزی را دیدم که مثل رود خروشان می رفت و همه چیز را باخود میبرد. من دیدم که سیاهی پا پس کشیده بود. سیاهی ترسیده بود. سیاهی وحشت زده بود. من تعریف میکنم که خواب بزرگ قرون و اعصار به بیداری رسید.
انتظار از شاخه های صبرمی چکد بر دامن لحظه گربه ی همسایه در ایوانمضطرب خمیازه اش را می دمد بر جان تاریکیپنجه اش را میکشد برماهخواهشی از دست من برجام می لغزدآب می ریزد خودنویسم، کاغذم، اندیشه ام نمناک می گردند.
اگه برسم تعریف کنماگه روم بشه تعریف کنماگه...
اگر هم من و تو تعریف نکنیم شاید در کتاب تاریخ خواند و بعد از ما سوال کرد...این یکی رو باید جواب بدی!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
این بهتر است
سلام علی اقاوب شوما رو زیاد دیدم مشتاق شدم که بیام توشجالبهایا شوما کاریکاتوریست هستین؟.به من سر بزنیدمن شوما رو لینک میکنم شوما هم من رو با اسم (رکورد بزنید) لینک کنیدممنون به من سر بزنید خوشحال نیشمبای
داستان جالبی بود...نمی گذاریم سبزمان به یغما برود... ما همچنان سبزیم!...
میدونی اگه نگیم ممکنه مثل خودمون {....}!دوست نداری که اینجوری بشه؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
پس فکر کنم پدر شما برای شما خاطره تعریف نکرده است تا به حال ،که همان اتفاقی که گفتی برای خودت افتاده است . احتمالن او دست داشت که "اینجوری بشه " !
هم تیتر ناشی از نا امیدیه هم جمله ی آخر .. اینطور نباید بود پسر / دختر ...
اگه بگید شاید کمک کنه یکم درک بشید ها !!!
امیدوارم "در من چه رفت" منظورت فقط روحی باشه و نه جسمی.... مثل اونی که توی کامنت های اخرین پست شراگیم نوشتن!
من خیلی امیدوارم که تا به دنیا اومدن نوه ی عزیزم این جریان نتیجه بده اون روز با افتخار واسش تعریف می کنم و از لبخندی که بخاطر قهرمان دونستن من و همدوران هام ، رولباش نقش می بنده لذت می برم:)این حرفا بوی غم می ده ،دوست عزیز لبخند بزن و امیدوار باش
من حتما تعریف خواهم کرد !
سلام علی اقا خیلی وقته که مطالبتون رو می خونم . واقعا سبک می شم دلم خالی می شه . هر وقت اومدم حتما یک مطلبی برای بازگو کردن به دیگران دارم . می خواستم واقعا و از صمیم قلب از شما تشکر کنمهمیشه می خونم ادامه بدید حرف دل ما رو زیبا تر از خودمون بازگویی می کنید
میخواستیم با قلممان صبح بکشیم دیدیم غلطگیر آنها قوی تر استگفتیم کار را بسپاریم به نقاش.دیدیم سید نقاش ما هم کم آورد از این همه سیاهی....به نوه هام نمیگم سال 1388.....................به قول یکی از دوستان وبلاگی میگم سال هزار و سیصد و خون
من هم می ترسم از اینکه روزی این فجایع افتخارمان شود... باید به خاکش بسپارم... فاتحه مع صلوات...
همین حالا هم نا ندارم راجع بهش حرف بزنم.
این حرف رو نزن، اگه پدربزرگ مادربزرگامون از مشروطه. پدر مادرمون از 17شهوریور و بهمن 57 به ما نمیگفتن ما هم خرداد 88 می نشستیم یه گوشه به امید انتخابات 4 سال دیگه. اینطور نگو باید به نسل بعد گفت چی شد که الان اینجا هستیم، درست یا غلط باید گفت
فعلا یکی رو احتیاج دارم برای خودم تعریف کنه در سال هزار و سیصد هشتاد و هشت داره چه اتفاقی می افته... کدوم ماشین سیاه داره ما رو می بره ...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
دقیقن
من میگم «در سال ۸۸ بلاخره فهمیدیم در حکومت ایران چه خبره». نا امید نشین، این واقعیت حکومت ایران بود و اکثر ما نمیدونستیم، دونستنش اولین قدم برای تغییرشه. این فقط سال ۸۸ نیست که انقدر خون ریخته شده، تاریخ ۳۰ سال گذشته رو نگاه کنین. این جزو تاریخ ماست. حداقل الان مجبور شدن یه خورده بیان تو روز روشن اینکارارو بکنن، حداقل دنیا میتونه ببینه و ممکنه عدالت یه وقتی رعایت بشه. در ضمن حتما عکسها و فیلمهاشو بچه ها میبینن خودشون. ولی میفهمم چی میگی من از دقتی مامان بزرگم فوت شد انقدر گریه نکرده بودم. ولی این ربطی به امیدم نداره.
من آدم بددهنی نیستم،اما نفهمیدی منظورمو،یه کم بیشترفکرکن،..............شد!به عنوانِ یه همفکر ازجوابت خوشم که نیومدهیچ،یه چیزایی هم دادم بهِت!!!پس بگو واسه بچه ات تا مثلالن مایه عدههرطوری نتونن رو سرش سوارشن.
قشنگ نوشتی اما این قضیه با فیلمی که تعریف کردی خیلی فرق داره.البته این فرق منوط به پیروزی ماست! ولی اگر پیروز نشیم، حق با شماست!لینک شدی.
پنهان کاری سیاست حکومت های فاشیستی مثه جمهوری اسلامیه شاید تکرار بعضی حرف ها برایمان سخت باشهشاید حالمون از سیاست بهم بخوره و بگیم دیگه نمی خام در این مورد چیزی بشنوم ولیفاشیست ها هم همین رو میخان که مردم کاری به این کارا نداشته باشن(چه ساده هستی خود را به باد سادگی دادم)
آره .یه چیزایی یادمه .خرداد 88 بود!
سلامقبلا هم برات نظر گذاشتم و قبلا هم بهت گفت كه از وبلاگت خوشم ميادهمون موقع لينكت كردم... اهنگت زيبا و به تلخي كاريكاتورهايي كه ميكشي هستنمي دونم چرا دوست دارم لينك كنياز اين درخواست بدم مياد و به غير تو تا حالا به كسي نگفتم و دوستم ندارم كسي اين درخواست رو از من بكنه اگه هم حال نكردي اينكارو بكني اشكالي نداره چون دركت ميكنممن بازم سر ميزنمباي
راستی، آهنگ وبلاگت مال فیلم قرمزه؟ به گوشم آشناست
سلام ، من نمیدونم چرا از هر وبلاگی که خوشم میاد بلافاصله نویسندش دچار سندرمی میشه که ما بهش میگیم " لالی " . یعنی دیگه آپ نمیکنه . به همین سادگی !!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نبودم .آپ میشود بزودی
سلام.ورود افتخارآمیز شما را به سایت «آی طنز» و بخش «پیوندهای» آن صمیمانه تبریک میگویم! وبلاگ شما لینک شد.از بس تبریک نگفتیم، مردیم!http://www.itanz.net/sites
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
:)
مخمل چی شد پس؟؟؟!!!
سلامما که تعریف می کنیم می گیم رفتیم حقمون رو خواستیم ندادن خوب زورشون زیاد بود ولی ترسوندیمشونیه مثل هم هست که میگه سگ رو چه بزنی چه بترسونی یکیه
نمیدونم که من واسه بچم تعریف میکنم یا نه ولی امیدوارم 1روزی اوضاع درست شه 1امید واهی به منم سر بزن
رودخانه مرموز را ديدم و هيچوقت نتوانستم درد آن سه پسر را فراموش كنم. فكر ميكنم فيلمش توي آرشيوم باشد، در فرصتي مناسب بايد دوباره ببينمش.
البته اگر عمری تا اون روزها باقی باشه.