رد شدن به محتوای اصلی

حمید ؟ زشت نیست واقعن ؟

حالا توی این هاگیر واگیر این تبلیغ رب گوجه فرنگی تبرک روی اعصاب لایی میکشد ناجور . با صدای جاودانه و تاریخی استاد هاشمی که پیشترک از او بدو بدو ساعت دو شبکه دو را می شناختیم :

ایرانی پیامک بزن ، جایزه ببر ررررررررررر ....

+;نوشته شده در ;2009/6/18ساعت;10:11 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

نگار گفت…
پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 10:13

زندگی آدمها سرشار از پارادوکسه.... موفق باشی
شروین گفت…
پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 10:24

سلاممن از وبتون خیلی خوشم اومدهلطفا می شه وب منو تو لینکتون قرار بدینکه بعد با هم تبادل کنیممرسیhttp://booo3.vov.ir
آیدا گفت…
پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 11:55

حامیان میرحسین موسوی امروز در میدان امام خمینی(ره) تجمع آرام برگزار خواهند کرد/احتمال حضور میرحسین موسوی در تجمع میدان امام خمینی(ره)۲۸ خرداد ۱۳۸۸ ساعت ۱۰:۴۸کلمه- حامیان میرحسین موسوی امروز فقط در میدان امام خمینی(ره) تجمع آرام برگزار خواهند کرد.به گزارش کلمه، در این تجمع آرام که از ساعت 4 بعد از ظهر روز پنج شنبه آغاز خواهد شد، احتمالا میرحسین موسوی نیز شرکت خواهد کرد. شایان ذکر است هر تجمع دیگری در هر نقطه از تهران مربوط به حامیان مهندس میرحسین موسوی نمی باشد. پیش از این برخی رسانه ها مکان های دیگری را برای برگزاری تجمع آرام حامیان میرحسین موسوی اعلام کرده بودند. اخبار تکمیلی درباره حضور میرحسین موسوی در تجمع آرام امروز متعاقبا از طریق «کلمه» ارسال خواهد شد.
ماندا گفت…
پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 12:44

تبلیغات ایرانسل هم مالیده شدن !حدس میزنم ضرر زیادی کرده باشن!در مورد پست قبلی و بچه های تیم ملی نمیدونی چقدر خوشحال شدم و لذت بردم!به قول دوستی دیروز مچ دست بچه ها بیشتر از مچ پاشون ارزش داشتّ. بهشون افتخار میکنم
سپید گفت…
پنجشنبه 28 خرداد1388 ساعت: 16:17

دقیقا همین امروز داشتم این کوفتی رو می دیدم! البته خدا رو شکر خفه بود!
آی دا گفت…
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 0:18

حمییییییییییییید؟( رفته تظاهرات)...شنیدی گفتن دستبندای سبز ى فوتبال دیروز برا نذر ابوالفضل بوده؟؟؟؟ما رو چی فرض کردن؟؟؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
به احتمال زیاد برای نیمه اول نذر کرده بودند که صفر صفر بشود و وقتی حاجتشان بر آورده شد مچبندهارا باز کردند :)
افرا گفت…
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 0:40

خدا رو شکر ما یکی دو هفته ای می شود از شر اراجیف رسانه ی ملی راحتیم...
افرا گفت…
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 1:1

دوستان "نذر" درست است، نه "نظر"...تو این هاگیر واگیر!
امیر علی گفت…
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 11:33

اینم یکی از ترفندهای تبلیغاته ، اینقدر لوس و مزخرف باشه که اینجا ما در موردش صحبت کنیم !
شادی تبعیدی گفت…
جمعه 29 خرداد1388 ساعت: 22:42

درک میکنم .
شنبه 30 خرداد1388 ساعت: 17:55

سلام دوست عزیز ..فکر میکنم داری اشتباه قضاوت میکنی ..آخه برا چی باید همچین کاری بکنم ؟ !!شاید کس دیگری به جای شما کامنت گذاشته باشه ..تهمتی که زدی رو میذارم به پای عصبانیتت ..ولاگ خوبی داری ..همین ...
راضیه گفت…
شنبه 30 خرداد1388 ساعت: 18:48

جالب بود
علي گفت…
شنبه 30 خرداد1388 ساعت: 23:0

همون مثال قديمي که (يکي ميمرد ز درد بينوايي. يکي ميگفت خانم زردک ميخواهي).يا حق...
لیلا گفت…
یکشنبه 31 خرداد1388 ساعت: 8:38

حالا سرکار پیامک بزن بلکم رسید خدا رو چه دیدی؟؟؟؟؟
حمیدالدوله گفت…
یکشنبه 31 خرداد1388 ساعت: 19:43

واقعا ... زشت است . اما به نظر شما واقعن ... زشت نیست ؟
ماریه گفت…
یکشنبه 31 خرداد1388 ساعت: 20:55

چند تا ازپست هاتو خوندم!!!فوتبالیست ها باعث شدن لبخند رضایت و خودمونی به لبم بشینه...خوشحال شدنم نماینده ی ما بودن تو کشور کره...و تو این بایکوت های خبری صدا شاید نه اما زمزمه ی بودن و حتی علامت سوالی حدااقل برای کسایی که فوتبال رو خارج از کشور نگاه میکرن...خوشم اومد...حسی داشتم مثل زمانی که دستبند سبز بسته بودم و هر کسی که تو خیابون میدیدتم و هم رنگمم بود لبخند آشنایی بهم میزد!!
مهسا گفت…
دوشنبه 1 تیر1388 ساعت: 18:10

بابا یکی اینا رو از برق بکشهپیامک کیلو چنده تو این شلوغیخوبه پیامک ها هم قطع بوده تا دو روز پیش
یک دوست گفت…
سه شنبه 3 شهریور1388 ساعت: 17:40

سلام. وبلاگ واقعا عالی داشتید. 2 تا سوال داشتماول اینکه هنرمند این کاریکاتورها چه کسیه و دوم اینکه ممنون میشم اگر موزیک وبلاگتان را در اختیارم بگذاریدبا سپاس

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو