رد شدن به محتوای اصلی

بزودی

این مرد کیست ؟

 آن زن کیست ؟

 تو خودت کیستی اصلن ؟

و جواب تمامی سوالات فلسفی شما تا دو روز دیگر در وبلاگ " کارتونیست درک نشده "

+;نوشته شده در ;2009/1/5ساعت;20:43 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

احمد آزادی گفت…
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 21:47

سلام آقای تجدد عزیز . چیستانه ؟ البته نمی شه درست حدس زد ولی اینطوری فکر کنم . دو نفر رو به روی هم یک قرداد یک قلم افتاده و یک کبوتر صلح . پس می شه گفت یک قرار داد اسارت ؟! یک چیزی شبیه به این ؟!حالت مرده که بیشتر شبیه رئیس ها می مونه ببینم به این قرارداد کرسنت ربطی نداره ؟شاد و پاینده باشی
خودنویس گفت…
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 22:25

بدجوری منتظرم.
آندیا گفت…
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 22:45

به نظر میرسه که کسی رو کشته اند...وقتی مشغول نوشتن نامه بوده!به هر حال تا دو روز دیگه مشخص خواهد شد.
دوشنبه 16 دی1387 ساعت: 23:15

هاااان!!!!آهاااااااااااان!!!!!
پگاه گفت…
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 1:54

سلام...بیا یه دییقه.
فانتازیو گفت…
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 10:15

تو خودت کیستی اصلا رو خیلی باحال گفتی،منتظرم تا کاریکاتور کاملش رو ببینم.
Drago گفت…
سه شنبه 17 دی1387 ساعت: 16:46

ايول,باحالترين كار دنيا از يكي از باحالترين كارتونيست هاي دنيا!منتظرم!
شاپرک گفت…
پنجشنبه 19 دی1387 ساعت: 10:6

و ما همچنان منتظریم....
افرا گفت…
پنجشنبه 19 دی1387 ساعت: 13:36

آقا فرق کارتونیست با کاریکاتوریست چیه؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
گوِشت را بیار جلو ( خودمم نمیدونم !) اما :کارتون به کارهایی گفته میشود که جنبه فکاهی تری دارند و کاریکاتور هم به کارهای که از چهره افراد کشیده می شود . لابد
روزنامه گفت…
یکشنبه 22 دی1387 ساعت: 14:37

ای داد بیداد ...
چهارشنبه 25 دی1387 ساعت: 11:34

مهندس یه سر به ما هم بزن

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو