رد شدن به محتوای اصلی

شام ِ فرشته

               کلیک کنید تا کاریکاتور را کامل ببینید

پ.ن : این کار در میان یک دیالوگ متولد شد .

 تو که خوب یادت هست نه ؟ وقتی از رستوران فرشته داشتی با ذوق و شوق تعریف میکردی و میگفتی  این پسره "ممد  گلزار " را هم آنجا دیدی . من کلافه شده بودم و پراندم :

 چی اونجا کباب میکنن ، فرشته ؟

 همان شب رفتم و طرح این کار را زدم .

می بینی من عوض نشده ام . این طرحها را فقط رنگ ولعاب بهشان داده ام و گرنه  هنوز هم دلم برای فرشته هایی که هر شب گوله میخورند پر میکشد . هنوز شبهای دنیایم  پر از فرشته های زخمو زیلی است . هنوز بالشان شکسته .خودت که خوب میدانی. فقط خواستم زهرش را بگیرم . یکی دوتا قاشق شکر ریختم توی این قهوه تلخ زهرماری ، همین .

 

+;نوشته شده در ;2008/10/11ساعت;20:3 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

اسپایدرمرد گفت…
شنبه 20 مهر1387 ساعت: 23:4

پسر تو یه دونه ای، میذاری بپرستمت؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ای بابا ...
شنبه 20 مهر1387 ساعت: 23:56

آقا این تست شخصیت ما هم دقیقن مث شما در اومد D: گفتم که ینی خوشال باش
یکشنبه 21 مهر1387 ساعت: 0:29

منو به یاد یکی از کارهای دیگو ریورا انداخت...اگه گفتی کدوم؟؟؟؟؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
بهم نمیخندی اگه بگم نمی شناسم این آقا رو ؟
بنل گفت…
یکشنبه 21 مهر1387 ساعت: 1:12

خیلی زیباست.......
bITA گفت…
یکشنبه 21 مهر1387 ساعت: 12:22

این آقای شکارچی چقدر شبیه ماهی فروشای شنبه بازاره؛ از اونا که داد می زنن : مَیی مَیی!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
:))
ديدار گفت…
یکشنبه 21 مهر1387 ساعت: 12:45

حماقت از قيافه شكارچيه ميباره! ولي من خيلي منظورتو نفهميدم...
پگاه گفت…
یکشنبه 21 مهر1387 ساعت: 23:27

من تعجب می کنم تو چرا درک نشدی
dancer گفت…
دوشنبه 22 مهر1387 ساعت: 16:25

این فرشته س؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
کى ؟
Jozeph گفت…
سه شنبه 23 مهر1387 ساعت: 15:8

ما که انقدر ادعای رفاقتت رو داریم، بازم تو کشف و درک حقیقت تصویر عاجز موندیم.آقا کیفیت کاریکاتورهات عالیه
dancer گفت…
سه شنبه 23 مهر1387 ساعت: 19:22

این آقاهه
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
! روی اون " آقاهه " کلیک کردی ؟
امیلی گفت…
چهارشنبه 24 مهر1387 ساعت: 14:25

وای!!!!!!!!!!!!!!
خرگوش سفید گفت…
شنبه 27 مهر1387 ساعت: 9:11
یکشنبه 28 مهر1387 ساعت: 13:13

بدون شرح...آپم با وقتی پرزیدنت با عکاسان شوخی می کند...هدف رضاینت ما جلب شماست...--------------------------------------------------اگر شما درک نشدید من هنوز کشف نشدم...سربزنید...بسی لذت بردیم...
احمد گفت…
پنجشنبه 9 آبان1387 ساعت: 20:43

سلام رفیقمیگم این کار کاتول هم دنیایی داره ها اگر دوست داشتی چند تاییش رو ببینی تو سایت من هم هشت . حال تا بعد بیخیالی طی کن .

پست‌های معروف از این وبلاگ

آوخ چه کرد با ما جان روزگار

    این کاریکاتور را دیده بودی آره ؟ حال روز همیشه من است خب . دوباره اجرایش کردم تا دوباره ببینی تا یادم نرود کجای کارم و کجای دنیا ایستاده ام تک و تنها و جمع اضدادم و خسته نمی شوم از این تکرار پوچ و در هپروتم و خسته ام کلن . نهایت امیدواری است نه ؟ چند خط برایم بنویس . کی است این بابا که پارادوکس اش مرا کشته است لامصب + ;نوشته شده در ; 2009/3/12 ساعت;20:15 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

قبول، فحش کشدار بدهیم

آقا یاخانم مجری بی شرف صدا و سیما احترامن سلام علیکم . خواستم خدمتتان عارض بشوم که من هم دورانی چون تو بودم . همکارت بودم و قبول میکنم که بی شرف هم بودم . چون همان کاری میکردم که تو می کنی ، همانطوری می پوشیدم و ته ریش میگذاشتم که تو می پوشیدی و میگذاشتی ، همان چرندیاتی را می گفتم که تو میگویی. دیشب کفگیر ماکارونی را پرتاپ کردم طرفت و منزل را عصبانی کردم و مونیتور را ماکارانیویی (!)دلم خنک نشد زیاد ، اما حقت بود بس که مزخرف میگویی اینروزها . کاش مزخرف بود فقط . نمی دانم واقعن خیلی تمرین کرده ای که اینطور حیوان صفت بشوی و اخبار را با صدایی که ته حلقومت می اندازی آنطوری بگویی که اربابانت یادت میدهند یا کلن استایلت همینطوری است ؟ من زدم بیرون از آن ارگان وامانده هیچی نداره بی .. ( حذف به قرینه ناموسی ) . از گشنگی مردم ؟ نمردم که ، تازه وضع مالی و روانی ام بهتر هم شد . چه قدر خندیدم آنروزی که مدیر تولیدمان را سنگ روی یخ کردم و هنگام پخش زنده در برنامه حاضر نشدم و برنامه بدون مجری روی آنتن رفت و فردایش عذرم را خواستند امروز اما شادمانم که آنجا نیستم .  آقای مدیر تولید از حرص ماحتتش تبخال زد...
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در ...