من بودم . تنها بودم. غذا نبود . گرسنگی بود . گرسنگی تنها نبود، با دل ضعفه بود .
فلفل دلمه ای چهار فصل را ریز ریز کردم و داخل کاسه ریختم . پیاز را هم همینطور خردش کردم و همانجا روی فلفلها دو تا قاشق رب هم رویش و خوب هم زدم . همیشه به وقت تنهایی و ناچاری از این ها اختراع میکنم . معجونی که نه میتوانم دوباره تکرارش کنم و نه کسی جز خودم میل خوردنش را دارد . توی کابینت گشتم تا ببینم چه چیز مجاز دیگری بکارم می آید . قوطی شِوید خشک شده را از آن ته مه ها برداشتم و دوتا قاشق روی چیزهای قبلی ریختم .از توی یخچال ظرف پنیر حاوی آلزایمر را برداشتم و یک قاشق هم از او کف رفتم . همه را با وسواس هم زدم و بعد از اینکه تاوه خوب گرم شد معجون را داخلش سُر دادم و سوختگی روغنهای داغ ِ جهنده را به جان خریدم . گذاشتم چند دقیقه خوب تفت بخورد تا سر آخر تخم مرغها را اضافه کنم . پیشترها توی کاسه تخم مرغها را اضافه میکردم و همه را یکجا داخل تاوه میریختم . اسمش را هم گذاشته بودم پیتزای تخم مرغ . اما حاصل کار حال نمیداد . یک جوری بود . پیاز و باقی مواد لازم خام بودند و تخم مرغ برشته . اینبار گفتم تخم مرغ ها را آخر سر اضافه کنم و هم بزنم .
سه تا بیشتر نداشتم و همین تعداد هم کافی بود .
اولی و دومی را اضافه کردم و هم زدم سومی را هم شکستم و روی بقیه ریختم اما ..
سومی خونی بود
*-*-*-*-*-*-*-*
خب میدانی عزیزم دست من که نبود . من نمی خواهم سر آخر گند بزنم به همه چیز . تقصیر تو نیست . تقصیر من هم نیست . ایراد من فقط این است که فاعلم . من چه میدانستم تخم مرغ سومی گند میزند به همه چیز . من چه میدانستم اصلاً باید تخم مرغها را توی یک ظرف جدا میریختم . من خودم الان وضعیت درست و درمان تری از تو ندارم . من هم حالم بد است من هم غش و ضعف دارم میروم . گریه میکنم و با خودم حرف میزنم . بغض میکنم و به همه چیز فکر میکنم به همه همان چیزها فحش میدهم .
توی اتوبوس با پیرمردها دعوایم میشود . با مردم بد حرف نمیزنم اما آنها بد تعبیر میکنند . نیست همیشه در همه محافل دلقک بودم حالا باید به زور بخندم و بخندانم . باید همش فیلم بازی کنم .
اینروزها با خودم میگویم کاش همان تخم مرغ اولی خونی و فاسد بود . حداقل حالا دوتا تخم مرغ برای خوردن داشتیم . نه ؟
+;نوشته شده در ;2008/10/8ساعت;19:56 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
الهی بمیرم! این یعنی اون یه جوجه بوده که...طفلی جوجه هه!در ضمن...قالب جدیدتان را دوست میداریم.مبارک باشد!گرچه که نمیتوانیم اسپیکرمان را آخر شبی روشن کنیم که ببینیم هنوز هم همان نوا در اینجا طنین انداز است یا نه! امیدواریم باشد...
کاشکی کاشکی کاشکی کاشکی یاوری یاوری یاوری یاوری !!!!!!!!!!!
قالب جدیدتون مبارک
1. خدا رو شکر ... قالب نارنجیه داشت کم کم دیوونه ام می کرد !2. تست انجام شد ...3. این ماجرای تخم مرغ شکونی از اون چیزهاست که شش ماه بعد رمزگشایی می شه، نه ؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
:)
آخی .. یه سوز و گداز تلخی تو این پیتزای نافرجام بود !بالاخره استعداد درک نشده چی کار کرد غذا رو ؟...(راستی مرد جوان این قالب یه جورایی بهتر از قبلیه .. هر چند من دوست داشتم عرض این ستون متن نویسی کمی بیشتر بود .. اما همه جوره خوب هستی و خواندنی )
بعضي وقتها اولي رو ميشكني مي بيني فاسده بعد كلي تو دلت به دومي اميد مي بندي مخصوصا وقتي ديگه سومي اي هم در كار نباشه اما دومي رو هم كه ميشكني مي بيني...وقتي تو كل زندگيت يكي يا دو تا تخم مرغ بيشتر نداشته باشي اونوقت معني اميد و گنديدگي و نااميدي بيشتر مشخص ميشه!!
سلام. قالب جدید مبارک باشه. من قبلا در مورد موسیقی زیبای که روی قالب قبلی بود پرسیده بودم ولی جواب ندادید.در ضمن وبلاگتون را بسیار بسیار دوست دارم. خوش باشید.