رد شدن به محتوای اصلی

اینو دیده بودید ؟

 داشتم آرشیو کاریکاتورهایم را دید میزدم به این برخوردم . یاد وبلاگ گلیمچه افتادم . وبلاگ جالبی بود که اصلا الان نمیدانم آدرسش چیست و کجاست و صاحبانش مشغول چه کاری هستند . این کاریکاتور را آنجا منتشر کرده بودند . جریانش هم به صحبت رئیس جمهور بر میگشت که نمیدانم اصل کلام چه بود اما ، فکر میکنم گفته بود جمعیت ایران کم است ؟ دیگر جلوگیری نکنید ؟ بروید جمعیت را زیاد کنید ؟ اون با  من ؟ نمیدانم یک چیزی در همین موارد . این برادران هم که جان بر کف اند ....

خلاصه گفتم شما هم ببینید . یک وقت خدای نکرده چیزی بین ما ناگفته نماند !

+;نوشته شده در ;2008/6/22ساعت;14:43 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

بنل گفت…
یکشنبه 2 تیر1387 ساعت: 14:53

اول شدم به لطف خودت!!
بنل گفت…
یکشنبه 2 تیر1387 ساعت: 14:54

حالا سر فرصت می یام نظر می دم!! فعلاً وقت ندارم ! ممکن متهم بشم به ....
تراموا گفت…
یکشنبه 2 تیر1387 ساعت: 17:18

http://glimche.persianblog.ir
یک سئوال گفت…
یکشنبه 2 تیر1387 ساعت: 20:24

سلام. خوبی شما؟راستش پست قبلی که اینقدر خصوصی بود که جرات نکردم نظر بدم...راستش کاریکاتور خیلی جذابیه ..شاید علتش هم بر می گرده به ظاهر آقایون و اون سه نقطه ای که گذاشتین...راستی گفتید اینو یه بلاگ دیگه منتشر کردید... چه طوری؟ برای ما هم ممکنه...؟راستش رو بخواهید دوست دارم از هر فرصتی سوئ استفاده کافی رو ببرم...عملیات انتحاری و اون سه نقطه...خوب چه کار کنم...از جامعه منحرفینی مثل ما این چیزا بعید نیست...خوب فقط سه نقطس دیگه...موفق باشید
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 17:22
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 17:34

این حرفای احمدی نژاد رو باید زد به دیوار !لامصب واسه هر جمله اش یک سال فکر کرده !!!!!!
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 17:39

چند هفته ی اخیر مدام میرم دانشکده بلکه بتونم مدرکم رو بگیرم !خانومی هست اونجا به اسم "ش" (!!) به قدری بد اخلاقه که قبل از دیدنش باید آیه الکرسی بخونی ! متاسفانه هر کاری هم می خوای بکنی باید یه دور از این خانوم امضا بگیری !!امروز به قدری عصبانی بودم که وقتی دوستم زنگ زد گفتم : من حاضرم روزی 10 بار احمدی نژاد رو ببینم اما سالی یه بار این "ش" رو نبینم !!...خلاصه امروز به این نتیجه رسیدم که حداقل برای من کسی منفورتر از این مرد هم وجود دارد !!
لیلا گفت…
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 18:11

سلاااااااااااااااام و چه عجب از اون ورها یاد رفقای قدیمی کردین
لیلا گفت…
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 18:15

بله من این کاریکاتور رو دیده بودمحضرت رئیس جمهور، معجزه هزاره سوم، فرموده بودند : کسانیکه با افزایش جمعیت ایران مشکل دارند و تشویق برای کنترل جمعیت میکنند دشمنان اسلام و مسلمین هستند و نمیخواهند که جامعه مسلمین بزرگ بشهگلیمچه هم حدود 2 سال است که تعطیل شده و مطلب نمی نویسهفکر کنم شما هم باهاشون گاهی همکاری میکردید
پگاه گفت…
دوشنبه 3 تیر1387 ساعت: 23:10

منظور این کاریکاتورو نمی فهمم
رویا گفت…
سه شنبه 4 تیر1387 ساعت: 10:12

سلام/ خوبی؟منم یادمهگلیمچه هم جای دیگه منتشر نمی شه فعلا! آدماشم زنده اند و نفس می کشن و سخت مشغول زندگی ! تا اونجا که من خبر دارم فعلن فعلنها هم قصد تجدید گلیم ندارن
پ گفت…
سه شنبه 4 تیر1387 ساعت: 16:48

عمرن!
پگاه گفت…
پنجشنبه 6 تیر1387 ساعت: 23:42

من آپماون بالاییم منم راستی/
گیلاس گفت…
جمعه 7 تیر1387 ساعت: 19:5

از وبلاگتان خوشمان آمد !!
bITA گفت…
شنبه 8 تیر1387 ساعت: 14:40

انتظار بدتر از این ها رو داشتم !
دجاوو گفت…
یکشنبه 9 تیر1387 ساعت: 0:6

چطوری دوست قدیمی؟من میخام برای چندمین بار اعتراف کنم که من از کاریکاتورهای شما در وبلاگم استفاده کردم البته با ذکر منبع. اینم نمونش: http://blog.360.yahoo.com/dejavupink?p=230
گیو گفت…
سه شنبه 11 تیر1387 ساعت: 16:31

من شنیدم توی ایران شب جمعه دو شب تمدید شده بود. اسمش هم ایام احدیه گذاشته بودند. خوش به حالتون به خدا هر چی خنده و حاله توی ایرانه
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
خوش به حال گدایان و مردان سنتی (!) چون اینان رستگاران شبهای جمعه اند !
Jozeph گفت…
سه شنبه 18 تیر1387 ساعت: 21:14
gilara گفت…
شنبه 11 اردیبهشت1389 ساعت: 15:59

karet doro3[

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو