رد شدن به محتوای اصلی

(عمل زیبایی ! ) یا : یه وقت از اینورا گذری ...!!



*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
کاریکاتوری از 8 سال پیش ....

+;نوشته شده در ;2008/2/14ساعت;14:19 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

پنجشنبه 25 بهمن1386 ساعت: 14:57

ای شیتون ! اون خره واسه چی اومده جراحی پلاستیک ؟ اینجور که معلومه او اومده واسه ختنه ... اینطور نیست؟من با روز والانتاین به روزم
miracle گفت…
جمعه 26 بهمن1386 ساعت: 1:31
جمعه 26 بهمن1386 ساعت: 11:43
اسپایدرمرد گفت…
جمعه 26 بهمن1386 ساعت: 16:44

بیچاره زرافه هیچ وقت نمیتونه عمل زیبایی بکنه..!(خره خیلی باحال)
سارا.ک.ب گفت…
شنبه 27 بهمن1386 ساعت: 1:21

چه پر مفهوم. میگم یخ قلمت باز نشد بالاخره؟!
لارا گفت…
شنبه 27 بهمن1386 ساعت: 22:9
bITA گفت…
یکشنبه 28 بهمن1386 ساعت: 11:10

در این تصویر جای کسی خالی نیست ... ؟!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
منظورتون آقای "دکتر" که نیست !!
آدم عجیب گفت…
یکشنبه 28 بهمن1386 ساعت: 12:41

پایدار باشی هنرمند .
نازلی گفت…
دوشنبه 29 بهمن1386 ساعت: 4:2

این زمان انتخابات سال ها پیش امریکا، تو هفته نامه ی گل آقا چاپ نشده بود؟آقا موزیکتان با یکی دیگه از کارهای پرایزنر که خودم گوش می دادم قاطی شد. موقعیت جالبی بود.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
دلتان خوشه ها ، ما کجا گل آقا کجا !
ديدار گفت…
سه شنبه 30 بهمن1386 ساعت: 8:18

حيف ديگه جا نيست!!
لیلا گفت…
سه شنبه 30 بهمن1386 ساعت: 11:27

سلام و کلی دلتنگی
بادسوار گفت…
چهارشنبه 1 اسفند1386 ساعت: 8:1

سلام طبق معمول بر می دارم... بدبين نباشيد، چون خودتان اذيت مي‌شويد آدم وقتي فكر مي‌كند اين‌همه مي‌نويسد چرا كسي حرفش را گوش نمي‌كند ناراحت مي‌شود...!!!!!
bITA گفت…
چهارشنبه 1 اسفند1386 ساعت: 13:55

هنوز درگیر جراحی مراحی هستید که ...
احمد گفت…
پنجشنبه 9 آبان1387 ساعت: 21:2

آخی دلم واسشون می سوزه مخصوصا آقا خره به چپ و راست می زنی اما خوب می زنی گلم

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو