رد شدن به محتوای اصلی

مسابقه

اولین مسابقه کاریکاتور با موضوع : یک استعداد درک نشده "

هر آنچه از او میدانید ....

شرایط: شرکت در مسابقه برای عموم و عموت . خالم و خالت و غیره  آزاد است

زمان ارسال همین امروز !!( به سبک کیهان کاریکاتور !!)

جوایز : نفر اول یک بوئینگ ۷۴۷ + لوح تقدیر

نفر دوم و سوم بعدا اعلام خواهد شد

+;نوشته شده در ;2007/12/27ساعت;10:30 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

پنجشنبه 6 دی1386 ساعت: 11:18

چه خوبه توی اولین مسابقه کاریکاتور اول بشی....من به تو رای میدم.امیدوارم بذاری یه بوق با 747 بزنم.
زهرا گفت…
جمعه 7 دی1386 ساعت: 12:56

سلام دوست عزیزمجله "پرنیان" نشریه ای است که سعی دارد پای در وادی گسترده ادبیات و هنر گذارد و در این راه نیز قدم های نخست خود را با انتشار شماره های ۱ (زمستان ۱۳۸۵) و ۲-۳ (بهار و تابستان ۱۳۸۶) برداشته است. "پرنیان" با تلاش اعضای "کانون ادبی پرنیان" دانشگاه شهید بهشتی منتشر می شود. پرنیان" آماده است تا از مطالب شما در زمینه های داستان٬ شعر٬ نقد٬ ترجمه٬ طنز٬ تاریخ٬ موسیقی٬ نقاشی٬ طراحی٬ کاریکاتور و ... در صورت تایید در شماره آینده استفاده کندبرای برقرار تماس میتوانید از پست الکترونیک مجله استفاده کنید: parnian.mag@gmail.com
بادسوار گفت…
جمعه 7 دی1386 ساعت: 15:21

سلام این مسابقه رو اگه کاریکاتور بلد نباشی هم میشه شرکت کرد نه؟
امین گفت…
جمعه 7 دی1386 ساعت: 22:14

عید شما مبارک
bITA گفت…
شنبه 8 دی1386 ساعت: 16:8

ای بابا من دیر رسیدم دو روز ! تمدید نمی شه ؟! ( به سبک ایرونی جماعت !!)
مصطفی گفت…
یکشنبه 9 دی1386 ساعت: 20:14

اصلا نمی دونم واسه چی؟اصلا تو چی هستی ؟من اینجا چه غلطی می کنم ؟این موسیقی داره با من چکار می کنه ؟لعنتی حال خوش امروز منو با این نوا خراب کردی سیگار لازم شدم ، اما قبل از اون باید تو را پیوند کنم ،باید تو را هم به خود ببندم و بکِشم.
یاغی گفت…
جمعه 16 مرداد1388 ساعت: 17:1

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو