هروقت که ، به خاطر مناسبتی گذر زمان را حس میکنم( مثل همین نوروز یا کریسمس یا تولدت; یا تولدم !) دوباره یادم می آید که چه جنایتی علیه ما صورت گرفته .! چقدر نفرین پشت سر ما بود ؟ چند نفر دشمن قسم خورده داشتیم ؟
مرا ببخش دوست من اگر باز هم غمگین میکشم ...اگر این دم عیدی حالت را میگیرم ، مر اببخش اگر نمی توانم موسم بهار را از بوی لجن تمیز دهم ، مرا ببخش دوست خوبم اگر نمی خندم; و نمی خندانم ... آخر صندلی چرخدار کابوس من است ..
هر بار که از کنار همین فروشگاه های کالای پزشکی میگذرم با خودم میگویم : برو بپرس چنده ؟ چه رنگایی داره ، چه انواعی داره ....اما سری رویم را برمیگردانم و خودم را به کوچه علی چپ میزنم و با خودم میگویم : خوب میشه علی.... خوب میشه ...تحمل کن ...
مرا ببخش خوب من اگر فرشته طرح من ، از جنس باربی و راپونزل نیست ...ببخشش اگر برای پرواز تقلب میکند...مرا ببخشش اگر غمگینم; ،; چون شهرزاد من فقط قصه های غمگین بلد است ...
;
+;نوشته شده در ;2007/3/11ساعت;14:2 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات