رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

اینجا چراغی روشنه

حالا در خانه جدیدم . خانه بزرگ است . بزرگ یعنی از خانه هایی که داشتیم تا بحال بزرگتر . اولین خانه ای که داشتیم یک خانه بود در حد یک راهرو که باید یکوری خودمان را از اتاق خواب به آشپزخانه می رساندیم .گاهی اوقات رسیدن به توالت سخت بود و جانکاه و ایراداتی بر ما وارد می شد . جمعه ها یادم است وقتی می رفتیم خانه پدری ام من کله معلق می زدم سر سفره  و می دویدم مثل دیوانه ها . خودم هم نمی دانستم چرا واقعن . خانه بعدی بزرگتر بود اما موش داشت و نقشه کشی اش خیلی بد بود و پرتی زیاد داشت و من دستم به خون چند موش آلوده شد . عمله ها با همدیگر شور کردند و آن خانه را ساخته بودند . عین این فیلمهایی که فیلمنامه ندارد یا این نود شبی ها که می گویند بروید جلوی دوربین بزنید توی سرو کله خودتان ملت بخندند . اینطور خانه ای بود . دوتا خانه دیگر عوض کردیم تا آمدیم اینجا و اینجا بزرگ است برایمان . خوب است . توالت فرنگی دارد و من توالت اینطوری دوست دارم . از یکجا باید فرهنگ را شروع کرد . ما که نمی توانیم برویم اروپا پس اروپا را بیاوریم اینجا و چه جایی به تر از توالت که ارادت دارم به ایشان .  پرده ها را کرکره ای چوبی...

اینجا چراغی روشنه

حالا در خانه جدیدم . خانه بزرگ است . بزرگ یعنی از خانه هایی که داشتیم تا بحال بزرگتر . اولین خانه ای که داشتیم یک خانه بود در حد یک راهرو که باید یکوری خودمان را از اتاق خواب به آشپزخانه می رساندیم .گاهی اوقات رسیدن به توالت سخت بود و جانکاه و ایراداتی بر ما وارد می شد . جمعه ها یادم است وقتی می رفتیم خانه پدری ام من کله معلق می زدم سر سفره  و می دویدم مثل دیوانه ها . خودم هم نمی دانستم چرا واقعن . خانه بعدی بزرگتر بود اما موش داشت و نقشه کشی اش خیلی بد بود و پرتی زیاد داشت و من دستم به خون چند موش آلوده شد . عمله ها با همدیگر شور کردند و آن خانه را ساخته بودند . عین این فیلمهایی که فیلمنامه ندارد یا این نود شبی ها که می گویند بروید جلوی دوربین بزنید توی سرو کله خودتان ملت بخندند . اینطور خانه ای بود . دوتا خانه دیگر عوض کردیم تا آمدیم اینجا و اینجا بزرگ است برایمان . خوب است . توالت فرنگی دارد و من توالت اینطوری دوست دارم . از یکجا باید فرهنگ را شروع کرد . ما که نمی توانیم برویم اروپا پس اروپا را بیاوریم اینجا و چه جایی به تر از توالت که ارادت دارم به ایشان .  پرده ها را کرکره ای چوبی...

اینجا چراغی روشنه

حالا در خانه جدیدم . خانه بزرگ است . بزرگ یعنی از خانه هایی که داشتیم تا بحال بزرگتر . اولین خانه ای که داشتیم یک خانه بود در حد یک راهرو که باید یکوری خودمان را از اتاق خواب به آشپزخانه می رساندیم .گاهی اوقات رسیدن به توالت سخت بود و جانکاه و ایراداتی بر ما وارد می شد . جمعه ها یادم است وقتی می رفتیم خانه پدری ام من کله معلق می زدم سر سفره  و می دویدم مثل دیوانه ها . خودم هم نمی دانستم چرا واقعن . خانه بعدی بزرگتر بود اما موش داشت و نقشه کشی اش خیلی بد بود و پرتی زیاد داشت و من دستم به خون چند موش آلوده شد . عمله ها با همدیگر شور کردند و آن خانه را ساخته بودند . عین این فیلمهایی که فیلمنامه ندارد یا این نود شبی ها که می گویند بروید جلوی دوربین بزنید توی سرو کله خودتان ملت بخندند . اینطور خانه ای بود . دوتا خانه دیگر عوض کردیم تا آمدیم اینجا و اینجا بزرگ است برایمان . خوب است . توالت فرنگی دارد و من توالت اینطوری دوست دارم . از یکجا باید فرهنگ را شروع کرد . ما که نمی توانیم برویم اروپا پس اروپا را بیاوریم اینجا و چه جایی به تر از توالت که ارادت دارم به ایشان .  پرده ها را کرکره ای چوبی...

آرزوهای بزرگ

1-آرزو ؟ بله آرزو هم داشته ام زیاد و فراوان و به اندازه لازم . آرزوهای گنده ام که هنوز یادم مانده است و گاهی به خاطره اش که می رسم لبخند میزنم کم هستند .  2 یک پسری بود از اول دبستان تا کلاس سوم با هم بودیم و او همیشه آرزو داشت آنقدر عن دماغی داشته باشد در طول یک سال تحصیلی که بچسباند زیر میز و بعدن به اندازه یک تخته سه لا بشود تا وقتی از زیر میز جدایش می کند قالب زیر میز را گرفته باشد به خودش و تق صدا بدهد و بشکند . این آرزوی من هم بود همیشه . 3 - آرزو داشتم دزد باشم .  در فیلمها با شخصیتهای منفی بیشتر ارتباط بر قرار می کردم و می کنم . دزدها را دوست داشتم . باهوشتر ند و همیشه در تعقیب و گریز های خیابانی یک قدم جلوتر از پلیسهای دست و پا چلفتی و تنبل . کیف قاپی را هم دوست داشتم و چند بار این کار را کردم . جیب چند نفر را زدم توی مدرسه و بعدن پسشان دادم و همگی خندیدیم . یکبار یک بانک خانوادگی راه انداختم در 14 سالگی و پولها را به جیب زدم و چند جلد کتاب خریدم . خواهرانم هرچه زور زدند نتوانستند پولشان را پس بگیرند . این آخری دزدی نبود عدم کفایت من در بانک داری اسلامی بود . 4-  آرزو داشتم با...

آرزوهای بزرگ

1-آرزو ؟ بله آرزو هم داشته ام زیاد و فراوان و به اندازه لازم . آرزوهای گنده ام که هنوز یادم مانده است و گاهی به خاطره اش که می رسم لبخند میزنم کم هستند .  2 یک پسری بود از اول دبستان تا کلاس سوم با هم بودیم و او همیشه آرزو داشت آنقدر عن دماغی داشته باشد در طول یک سال تحصیلی که بچسباند زیر میز و بعدن به اندازه یک تخته سه لا بشود تا وقتی از زیر میز جدایش می کند قالب زیر میز را گرفته باشد به خودش و تق صدا بدهد و بشکند . این آرزوی من هم بود همیشه . 3 - آرزو داشتم دزد باشم .  در فیلمها با شخصیتهای منفی بیشتر ارتباط بر قرار می کردم و می کنم . دزدها را دوست داشتم . باهوشتر ند و همیشه در تعقیب و گریز های خیابانی یک قدم جلوتر از پلیسهای دست و پا چلفتی و تنبل . کیف قاپی را هم دوست داشتم و چند بار این کار را کردم . جیب چند نفر را زدم توی مدرسه و بعدن پسشان دادم و همگی خندیدیم . یکبار یک بانک خانوادگی راه انداختم در 14 سالگی و پولها را به جیب زدم و چند جلد کتاب خریدم . خواهرانم هرچه زور زدند نتوانستند پولشان را پس بگیرند . این آخری دزدی نبود عدم کفایت من در بانک داری اسلامی بود . 4-  آرزو داشتم با...

آرزوهای بزرگ

1-آرزو ؟ بله آرزو هم داشته ام زیاد و فراوان و به اندازه لازم . آرزوهای گنده ام که هنوز یادم مانده است و گاهی به خاطره اش که می رسم لبخند میزنم کم هستند .  2 یک پسری بود از اول دبستان تا کلاس سوم با هم بودیم و او همیشه آرزو داشت آنقدر عن دماغی داشته باشد در طول یک سال تحصیلی که بچسباند زیر میز و بعدن به اندازه یک تخته سه لا بشود تا وقتی از زیر میز جدایش می کند قالب زیر میز را گرفته باشد به خودش و تق صدا بدهد و بشکند . این آرزوی من هم بود همیشه . 3 - آرزو داشتم دزد باشم .  در فیلمها با شخصیتهای منفی بیشتر ارتباط بر قرار می کردم و می کنم . دزدها را دوست داشتم . باهوشتر ند و همیشه در تعقیب و گریز های خیابانی یک قدم جلوتر از پلیسهای دست و پا چلفتی و تنبل . کیف قاپی را هم دوست داشتم و چند بار این کار را کردم . جیب چند نفر را زدم توی مدرسه و بعدن پسشان دادم و همگی خندیدیم . یکبار یک بانک خانوادگی راه انداختم در 14 سالگی و پولها را به جیب زدم و چند جلد کتاب خریدم . خواهرانم هرچه زور زدند نتوانستند پولشان را پس بگیرند . این آخری دزدی نبود عدم کفایت من در بانک داری اسلامی بود . 4-  آرزو داشتم با...

همسر دلخواه من

دو نسخه گذاشتم اینجا برای آنانی که به خطوط اینترنت با سرعت متوسط رو به بالا مجهز اند و مرفه بی دردند ! دیگرانی چون خود من که سهم الارثمان نیم است و اینترنتمان هم نیز .  با حجم کم :        با حجمی بیشتر و کیفیتی بهتر :              پ.ن : این را دوست دارم  + ;نوشته شده در ; 2010/10/13 ساعت;10:36 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;