*نمیدانید داشتن قدرت چه لذتی دارد . غروب یکی از آخرین روزهای پائیز من و یک عدد میله بارفیکس در شهر قدم میزدیم .همراه داشتن یک میله بار فیکس تجربه لذت بخشی بود ، پیشنهاد میکنم تجربه کنید . احساس میکردم یک قبضه وینچستر دو لول در دست دارم ، این احساس را فقط یکبار دیگر داشتم ، آن هم زمانی بود که جیبم پر از پول بود و احساس میکردم نارنجک در جیبم است ! سینه هایم را جلو میدادم و راست راست راه میرفتم ! از کنار فروشگاه هایی که قبل ترها اجناس کپک زده بنجلشان را با ترفند به من انداخته بودن رد که میشدم دلم میخواست شیشه هایشان را با میله بار فیکس پائین بیاورم . اتومبیلهایی که روبروی محل عبور ویلچر در پیاده رو توقف کرده بودند را خرد کنم ، دلم میخواست همینطوری الکی با میله توی دهان چند نفر آدم بد دهن بزنم ، دلم می خواست مردمی که از کنارم میگذرند با دیدن میله آغشته به خون لرزه به اندام قناسشان بیوفتد . احساس میکردم در فیلم ترمیناتور دو زندگی میکنم....آه من آرنولد بودم یا اون دختره در کیل بیل ؟ چه اهمیتی دارد میتوانم با یک میله بارفیکس بشریت را نجات دهم ...میله بار فیکس را داخل چهار چوب در س...
(کارتونیست درک نشده سابق)