رد شدن به محتوای اصلی

عاشقانه های کثیف اما مردانه

دوستم داری هنوز ؟
هنوزم به عشقمان وفاداری  ؟ هنوزم نغمه های عاشقانه ام توی گوشت بیز بیز می کند ؟
هنوزم وقتی خواب هستی از گوشه لبت تف میرزد روی بالشت ؟
هنوزم آب دهانت میپرد توی حلقت وقتی خوابی ؟
هنوزم به بمن فکر میکنی ؟
هنوزم وقتی از حمام می آیی غر میزنی که چرا روی صابون مویی بود ؟
هنوز وقتی میخندی جیشت میریزد ؟
هنوزم میروی جاهایی که با من میرفتی و دوست داشتی سر به تنم نباشد که آنجا بردمت ؟
یکبار رفتیم باهم جیگر خوردیم و تو گفتی مردک گوه مرا چرا آوردی جیگرکی و کلی خندیدم . یادت هست ؟ بله من فقد خندیدم . درست میگویی . یادم هست
از وقتی تو رفتی من همش پتو را میکشم سمت خودم . چون تو همش همه پتو را می انداختی روی خودت . یکبار در نبودنت قایم کشیدم پتو را و دستم خورد به بالای تخت و دردم گرفت
وقتی تو رفتی من بالشت را بغل میکردم اما آن بالشت معیار خوبی نبود برای اندازه تو . خیلی گشتم تا تورا شبیه سازی کنم. پتورا چار لا کردم و باز سایز تو نشد . سر آخر مبل دونفره را آوردم توی تخت و بغلش کردم . ..
عزیزم ، دلبرم ، هانی ام
دوستت دارم قد تمام گوسفندهای سر بریده شده عید مبارک قربان .
 قد تمام دودولهای بریده شده از ختنه ..
دوستت دارم قد تمامی کاندومهای مستعمل ِ پشت شمشدادهای پارک لاله ..
 قد تمامی بواسیرهای کونهای رنجدیده ی بی پول 
به قد تمامی فوحشهای خارو مادری خارج شده از دهان تاکسی چی ها بهم
دیدی چطور سرنوشت عین لاستیک دوچرخه ای که روی تاپاله گاو رد شده باشد مرا ، تورا از هم جدا کرد ؟

 دهانش سرویس باد








نظرات

Ali R گفت…
توام جدایی کارتونیست؟
‏ناشناس گفت…
:)
Altajino گفت…
از فیس بوک

Rahil Jian عالی بود به خدا.کیف کردم.

Leila Bagheri آدم خجالت میکشه لایک بزنه :)

Amir Parva eyval allii boooooood ali

Fatima Hasani Dabaghi خوب بود آقای همسایه اما کاش یکم رمانتیک تر بود آخه اینکه آخر ابتذال کلامی بود البته دلمان برای حرفهایی از جنس صادق هدایت عزیز تنگ شده بود نیئو هدایت عزیز

Mohsen Irani همه این ها رو خودت یه تنه گفتی واقعا؟ اون جمله آخرت با حفظ کپی رایت تقدیم به خودت (-:

Ali Tajadod Fatima Hasani Dabaghi با ادبها جهان را تسخیر کرده اند . بگذار من راوی بی دربیدها باشم

Ali Tajadod Leila Bagheri تف بیاندازید ! : )

Ali Tajadod Mohsen Irani :)

Leila Bagheri hawwwwwww, tof chiye zeshte

Hedieh Hajighasemi با حال بود شدیدا
Ali R گفت…
خدا رو شکر
"دختر باباییت" حیفه

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو