این پسره امیر خیلی شبیه من دارد می شود . این پسره امیر خواهر زاده ام است و همگان می خواهند مرا در او ببینند . آقامون که گاهی اوقات علی جان صدایش می کند جای امیر جان . مادر راه به راه می گوید شبیه بچگی های تو است . من ؟ من هیچ فیلانی نیستم حالا . من خودم هم چندین بار گفته ام این اصلن به من شبیه نیست . من کی گفتم در بچگی مرغ مینا را بکشیم و کبابش کنیم ؟ من ؟ من یکبار یک اردک داشتم نامش ساتورلن بود چند وقت پیدایش نبود همگی گفتند پرواز کرده و رفته به ییلاق هوا خوری . اما یکبار داشتیم فسنجوون رشتی می خوردیم که دایی ام رذالتش عود کرد و گفت این ساتورلنه علی توفسنجون . من گریه کردم و سفره را بهم ریختم . آقامون را می گویی ، کارد میزدی خون نمی آمد ازش . دلش میخواست در دم دایی را که فقط ده سال از من بزرگتر بود جر بدهد خشک خشک اما برادرزنش بود به هر حال . خوبیت نداشت .
این پسره از یکجهاتی شبیه من است و آن هم این است که وقتی می رود توالت خودش را کاملن عریان می کند . من یادم نیست تا کی اینگونه بودم . یادم است دشویی که می رفتم کلن لباسهایم را در آوردم و بیرون در می انداختم . لابد سخت بود برایم توی توالت ایرانی اسلامی عملیات بالا پائین کردن شلوار را به سر انجام برسانم . یک چند سالی هم که همه می خندیدند به من به خاطر لخت بودنم در موال ( مبال ؟) همان توی توالت لخت می شدم که سر انجام نفهمیدم چه شد که دیگر عین آدم رفتم دشویی
اما حمام را بر عکس با شورت می رفتم همیشه . بدم می آمد لخت کامل بشوم . اینجا هم همه می خندیند به من . یکبار در خانه پدر بزرگم ، خد ابیامرز گفت بیا من و مجتبی -پسر دایی ام - داریم میریم حمام و آنها زودتر رفتند و من بعد وقتی خواستم به آنها ملحق بشوم یک چیزی دیدم که فیوز پراندم .عورت چروکیده و آویزان پدر بزرگ را که دیدم ، رم کردم و رفتم توی اتاق قایم شدم و تا صبح هذیان گفتم . الانم یکجوری شدم از نقل این خاطره .
خدا بیامرزد رفتگانتان را . شب جمعه هم هست انگار . یاد عورت پدر بزرگ افتادم . من که معتقد نیستم بگویم یکی برایش فاتحه بخواند از این راه دور . که سلامت باشد و از خجالت حوریان وپریان در بیاید .
نظرات
شما می تونید بقیه وبلاگای بلاگ اسپات و ورد پرس را باز کنید ؟ فیل نیست ؟
کم کاری نکنید جناب تجدد..بنویسید دوست عزیز :)
داشتم فک می کردم طفلی هم نسل های من که یه جمعیت تو یک اتاق مث خرما بهم می چپیدیم بارها یک همچین صحنه هایی دیده ایم..معمولا شرم و حیا مانع میشد درموردش حرف بزنم..الان صداش میکنن تابو!!
هرچه بود تاثیر مزخرفی بر روانمان گذاشت..
يه دايي دارم 15 سال از خودم برگتره انصافا شخصيت خوبي دارهو. ادم خوبيه
از بچگي هي ميگفتند من به اون رفتم و شبيه اونم و از اين حرفا
به والله هر كي ابنو ميگفت دوست داشتم با كله برم تو صورتش حالا هر كي كه ميخاست باشه باشه
اين جريان ادامه داره و من الان دانشجويم
نميدونم كي از اين قياسها خلاص ميشيم
گير يه مشت ادم خاله زنك بيفتي همينه ديگه
من دوست دارم خودم باشم نه اينكه قياس شم
فاميل رو بعد يه سال ميبيني بجاي اينكه از خودت بپرسه با قيافت ور ميره كه چقدر خوشگلي و...
سلموني ميريم طرف دوستمه ولي از اول تا اخر درباره موي مشگي و پر و زيبام فك ميزنه
نمره خوب ميگيرم حتي سوفيا لورن هم ميفهمه
خريت كردم نرفتم شهرستان خوابگاهي شم
از دست يه مشت ادم كه فقط نك دماغشون رو ميبينن راحت شم