رد شدن به محتوای اصلی

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

کلیک کن

پ.ن :گیرم که میزنی ، با آن دمی که زده از پشتت بیرون چه میکنی ؟

+;نوشته شده در ;2009/6/29ساعت;14:30 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

بچه پررو گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 14:34

هیچی.... زده بیرون که زده بیرون ... راستی ... یادم آنداختی ... یه هفت هشتایی هم بخاطر اینکه دم تو نزده بیرون نوش جان کن ... چرا مثل هم نیستیم؟
تاس گرد گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 14:37

با اینکه خیلی عصبانی بودی ولی نوشته ی عصبانیتون رو دوست داشتم.به امید روزی که ایران رو آزاد و آباد ببینیم.
مهرو گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 14:42

فکر می کنید اگر بفهمه دمش بیرونه از خجالت میمیره؟ ..نه عزیز من حیا و خجالت مدتهاست که از صورتشون رفته....برای همه عصبانیتهای بجاتون احترام می گذارم
اسپایدرمرد گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 15:1

جرم همان نداشتن دم است این روزها..!--یادش بخیر طرح اولیه‌اش---لیست‌ خوب‌ها :))
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
لیست خوبها یادته ؟! :)
ماندا گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 15:8

خب پس اینا شاخ و دم هم دارن !ما ندیده بودیم !
behnaz گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 16:21

بعدش هم میشه گفت : خب بزن !تو هم بزن ..خیالی نیست .. اینروزا کتک خوردن ، شجاعت و جسارت میاره .. باور کن !!!!
مهین گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 19:40

خیلی با این کاریکاتور کیف کردمراستی خواهش میشه
لوسیفر گفت…
دوشنبه 8 تیر1388 ساعت: 23:13

آهنگ محزون وبتون چه تقارن با شکوهی داره با این روزهای ابری...
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 8:18

http://blog.360.yahoo.com/blog-3YJ_7D8zerQSRWfYlGs0a1hi?p=251#commentsآقای رئیس جمهور یادتان هست کارخانه سیمان اردبیل چقدر پیشرفت فیزیکی داشت و شما برای خوش خدمتی به آقای هاشمی آنرا چگونه افتتاح کردید ؟ یکی از نقد هایی که به دولت آقای هاشمی می شد افتتاح زود هنگام پروژه ها در پایان دوره ریاست جمهوری بود ( همان کاری که اکنون خود حضرتعالی انجام می دهید ) و یکی از این پروژه ها هم کارخانه سیمان اردبیل بود که تنها نوار نقاله انتهایی کارخانه را با آوردن کیسه های سیمان از کارخانجات دیگر افتتاح نمودید ! خاطرتان هست ؟یا آنقدر خاطره دارید که گذشته های نه چندان دور را به خاطر نمی آورید
لیلا گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 9:8

هیچی جمعش میکنه میزاره تو شلوارش. اینم سوال کردن داره؟؟؟؟
لاله گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 9:36

جالب بود... نوشتهاي قبليت هم... دم محسن ايروني گرم كه اينجارو معرفي كرد.
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 10:19

باشگاه فرهنگی ورزشی صنعت مس با همکاری خانه فرهنگ شیخ هادی برگزار میکند...نمایشگاه کاریکاتور آثار محمد صالح رزم حسینیhttp://abukoorosh.blogfa.com/http://www.messport.com/
روزنامه گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 10:59

تا وقتی باتوم دستشه، دم که سهله، می تونه سم هم داشته باشه ... و به کسی مربوط نشه!
فسانه گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 11:2

سلام . اینا هم دم دارن هم قم دارن هم ...یاد کرگدن یونسکو افتادمپیروز باشید .
فسانه گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 11:6

راستی یه روزی اون پسر کوچولو بزرگ میشه و از قضا خیلی تنومند . اون دم دراز هم سنش بیشتر میشه و هارت و پورتش کمتر . بعد پسر بچه میاد و اونو پیدا میکنه و بهش میگه :- دمتو بده فوتت کنم- آخه واسه چی ؟- با دم خودت شوتت کنم - آخه واسه چی ؟..- نمیدونی واسه چی ؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
آن کسی که دم دارد از ابتدای خلقت تا انقضای عالم همینطور جوان بوده و هست . او شیطان استراستی ممنون به خاطر ابیاتی که اینجا آوردید و نوستالژی نوار قصه کودکی مرا زنده کردید و آن موشی که شهید شد :)
دونفر گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 13:45

حالا که همه دیدن، با دمشم میزنه
پریسا گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 17:15

بی درنگ یاد اون وجه شیطان صفتانه ی کاپیتان هادوک و میلو افتادم! اما اون شیطون کجا و این یکی ها کجا!
افرا گفت…
سه شنبه 9 تیر1388 ساعت: 23:36

علی جان تو از شراگیم خبر نداری؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
چیزی شده ؟ ببینم چیکار میتونم بکنم
آزاده صالحی گفت…
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 10:21

عجب کاریکاتور قشنگیه.قربان باید یک بار هم با شما توی روزنامه امون مصاحبه کنیم. پیرامون نقش پیام در کاریکاتور.
بهناز گفت…
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 12:59

مي داني چه مي كند؟!‌ توجيه مي كند كه چرا دم دارد و علت علمي آن چيست!بعدش اگر زياد اصرار كردي، مي گويد اطلاعات شما غلط بوده و من به شما علاقه دارم
م. ز. گفت…
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 13:4

آقای تجدد، کاریکاتورهای شما روی دیوار کلاس چه میکند؟.. اینجا هم که خودتان هستید، ردیف اول.. وقتی استعداد درک نشده کوچولو بود.. اما کف کلاس زیادی ترتمیز و باکلاس شده..
فسانه گفت…
چهارشنبه 10 تیر1388 ساعت: 21:26

سلام دوباره . به نظر من شیطان کتک نمیزنه بلکه اغواگره و تایید کننده . دیگران رو وادار به کتک زدن میکنه .
یاغی گفت…
یکشنبه 11 مرداد1388 ساعت: 1:22

جریان دم این موجود مثه دماغ پینوکیو هست و بس. اگه نزنه، کم کم دمش میوفته!

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو