رد شدن به محتوای اصلی

لاست دوس داری ؟

کلیلک بزن

پ.ن: اثری از تام ریچموند کاریکاتوریست مجله مد

پ.ن۲ : در آینده قسمتهایی دیگری از این کمیک استریپ را برایت اینجا میگذارم کیف کنی

پ.ن۳: جزئیات اثر را داری ؟

پ.ن۴: تام ریچموند استاد من است و اگر بطلبد میرویم پابوس و زیارتش و اعلام غلامی میکنیم .

پ.ن: تام هنگس را دیدی آن وسط ؟ فهمیدی چرا آنجا نشسته ؟

+;نوشته شده در ;2009/5/5ساعت;20:20 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

خودنویس گفت…
سه شنبه 15 اردیبهشت1388 ساعت: 20:37

ایول باحاله.
بهاره گفت…
چهارشنبه 16 اردیبهشت1388 ساعت: 12:44

من تا به حال سه قسمت اول این لاست رو دیدم !(بزنم به تخته برای خودم) ولی خب انشالا بقیه ش هم به دستمون می رسه و می بینیم. حالا هنوز من جوونم برای هیچی دیر نیست !!ولی خدا رو شکر این سه قسمت رو دیدم که چارنفر رو تشخصی بدم تو این کاریکاتور ! :D
امیر علی گفت…
چهارشنبه 16 اردیبهشت1388 ساعت: 13:56

خیلی باحاله من یه سیزنش رو دیدم تو جامعه امروز از واجباته! چون معمولا همه دارن در مورد اتفاقاتش بحث میکنن لااقل بفهمی چی میگن ولی سریالی که خوشم اومد سریال هیروز بود! سه شنبه شب گذاشتمش چهارشنبه شب ادامه دادم ژنج شنبه ساعت دو بعد الظهر نشستم پاش و شنبه ساعت 3 بامداد بالاخره با سعی و کوشش فراوان تمومش کردم! انصافا با حال بود و منو به مبل میخکوب کرده بود جلوی تلویزیون اگه اهلشی بهت پیشنهاد می کنم ببینیش در ضمن چه استاد استادی داری ها او مثلث زرد بیبی آن بورد خیلی خنده دار بود :) ولی نقش تام هنکس رو نفهمیدم به نظرم مال فیلم مستر ویلسون بوده ولی اینجا چکار میکنه؟
امیر علی گفت…
چهارشنبه 16 اردیبهشت1388 ساعت: 13:58

خیلی باحاله من یه سیزنش رو دیدم تو جامعه امروز از واجباته! چون معمولا همه دارن در مورد اتفاقاتش بحث میکنن لااقل بفهمی چی میگن ولی سریالی که خوشم اومد سریال هیروز بود! سه شنبه شب گذاشتمش چهارشنبه شب ادامه دادم ژنج شنبه ساعت دو بعد الظهر نشستم پاش و شنبه ساعت 3 بامداد بالاخره با سعی و کوشش فراوان تمومش کردم! انصافا با حال بود و منو به مبل میخکوب کرده بود جلوی تلویزیون اگه اهلشی بهت پیشنهاد می کنم ببینیش در ضمن چه استاد استادی داری ها او مثلث زرد بیبی آن بورد خیلی خنده دار بود :) ولی نقش تام هنکس رو نفهمیدم به نظرم مال فیلم مستر ویلسون بوده ولی اینجا چکار میکنه؟
مدوسا گفت…
چهارشنبه 16 اردیبهشت1388 ساعت: 21:58

تام هنکس فیلم کست اوی بود؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
همان که در جزیره ای سقوط میکند
آرزو بناب گفت…
پنجشنبه 17 اردیبهشت1388 ساعت: 10:40

اگه من تو دنيايي حقيقي درست به اندازه ي ساكنين احتمالي يك جزيره ي متروك روابط اجتماعي داشته باشم و اگه نخوام تبليغات وبلاگ ام رو بدم به بلاگفا تا در كنار تبليغات جومونگ و مرد دو هزار چهره نشون اش بدن و اگه كارت هاي تبليغاتي زدن براي وبلاگي كه ده تا پست بيشتر نداره همون طور كه به نظر شما ، به نظر خودم هم مضحك بياد و اگه بيشتر از اين نتونم بدون خواننده ادامه بدم و اگه همچنان اصرار داشته باشم كه ادامه بدم بايد چي كار كنم ؟ تصديق مي فرمائيد كه چاره اي نداشتم جز اينكه به شيوه اي نه چندان متفاوت با تريپ " عجب وبلاگي داري ؛ بعداً مي خونم اش ، هر كس به من سر نزد خر است!" از قسمت نظرات وبلاگ شما و ديگران سؤاستفاده كنم. نمي دونم چرا سيستم وبلاگ اين طوري است ! مثل هنرمندي مي شي كه بايد شروع كنه روي سن براي خود اش اجرا كردن تا شايد يك عده اي خبردار بشن و يك عده اي از اون عده تمايل داشته باشن و يك عده اي از اين عده ي اخير علاوه بر تمايل حال هم داشته باشن و براي تماشا بيان !
شادی تبعیدی گفت…
جمعه 25 اردیبهشت1388 ساعت: 6:52

قضیه تام هنکسو نفهمیدم من الان
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
تام هنگس فیلمی دارد که در اثر سقوط هواپیما در جزیره ای سقوط میکند و بعدن نجات پیدا میکند . تام ریچموند و شرکا در این کاریکاتور یک یاد آوری هم از آن فیلم کردند

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو