می دانم این پست برای خیلی وقت پیش است ولی من تازه خواندمش.
تمام خاطراتم زنده شد.
من حس این خانم را درک می کنم.باتمام وجود زجرش را میفهمم.الان که اینهارا می دیدم صدای فریادهایش توی گوشم بود.
چون خودم قربانی یکی از این جلاد ها بودم.کاش گریه نوشتنی بود!
چشمانم تار می بیند دستم می لرزد.
تو باشیو یک صورت کریه منظر...
گریه های ملتمسانه
فریاد
گریه هایی که یک لحظه هم بند نمی آیند
باز هم التماس و التماس...
خودم قلبش را دیدم از سنگ بود.
فریاد فغان بیداد...
کسی نیست که به استمدادهای تو پاسخ دهد
انگار تمام شهر مرده اند...
تو باشیو چشمانی که شعله های شهوتش زبانه می کشند و هر لحظه تن ظریف تو را بیشتر و بیشتر می سوزاند.
دستهای زشت و الوده وقتی روی صورتت می لغزد انگار پوستت را می کند.
نفسهایی که بوی خون می دهد.
قطره های عرق اسیدی اش تنت را سوراخ می کند صدایش را می شنیدم.
تو زیر اندام کثیفش حتی نمی توانی نفس بکشی.
بزرگترین آرزویت مرگ است. تنها راه خلاصی تو از دست این سلاخ.
خدا را می خوانی ولی گویی خدا هم خواب است.
احساس می کنی این شکنجه ها تمامی ندارند.
یک لحظه هم امان نمی دهد دقیقا مثل بختک به تو چسبیده و بدنت را می فشرد.
در این بالا پایین شدنها داری جان می دهی وزن تو نصف او هم نیست.
آن صدای نکره ی هوس آلود هر لحظه بلندتر می شود و با آخرین نعره ها عصاره ی چرکین وجودش بیرون می جهد.
به کدامین گناه؟؟؟؟
کابوسها عادت شدند.
برای که می توانی بگویی؟؟؟؟؟
سالها طول می کشد تا خودت را باز یابی!!!
ده سال از آن ماجرا می گذرد و امشب همه چیز را دوباره دیدم.
*
بعدن من با خودم فکر میکردم . خب که چی ؟ تنی به تنی میخورد دیگر . چندش است ؟ اما وقتی لمس کردم که چه میگویی حالم بد شد . بدم آمد از خودم که مرد هستم . از خروس بدم آمد که مرغ را به زور آبستن حوادث میکند . میدانی ای عزیز ، من هر روز صبح با همین کابوس از خواب میپرم ؟ باورت می شود ؟ فکر کن ! هنوز وقتی در خیابان یاد بختکم می افتم سرم را دو دستی میگیرم ؟ موهای شقیقه ام را می کشم تا سردرد فراموش شود . کاش شهامت شلیک داشتم ...
هوا گرم بود . لابد عرق هم کرده بود حیوان . عرقش روی تن معصومش ریخت . من نبودم . هیچکس نبود . همه خواب بودند . شرمش می شد به من بگوید بختکها را که کشیدم و تمام شد سه ماه بعد به من گفت آن یارو تنها نبود ...می فهمی ؟ تنها نبود . سه نفر بودند و یکی از آن سه نفر زن بود . متوجه ای ؟ یکی شان ماده گرگ بود .
+;نوشته شده در ;2009/2/15ساعت;21:23 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
بی اساس حرف نمی زند..خوب گوش کن..چه نعش کشی کثیفی..و انگاه که فریاد ها ناله می شوند..و چه به دار اویختن زجر اوری ..کاش گوش ها کمی سوی ناله شنیدن داشتند اینجا........کاش....
كثيف
سه نفر!!!!!!و یکی شان زن!!!!!!!!!یخ زدم...قلبم دارد از سینه ام بیرون می افتد...چه کابوسی...کاش شهامت شلیک داشتیم
اینارو که نوشتی بازم داغ من تازه شد و دوباره رفتم پستم رو خوندم
)-:
چقدر تلخ بود:-(
وای که آدم زبونش بند میاد و هیچی نمیتونه بگه..
من شهامت شلیک دارم...داشتم. چه کابوس شدیدا مشترکی...ولی خدا در این دوئل زودتر دست به ماشه برد... .برایت بهترین ارزوها را دارم.
بیچاره دخترک... تنها بود؟ وای ... قلبم تیر کشید.
سه نفر؟ یه زن ؟حیف این چشمای معصوم که اینجوری داره التماس این کفتار و میکنه.کثافتا
ماده گرگ خونت را خواهم نوشید
انگار تمام شهر مرده اند. حتی خدا هم نیست...
سلام من اتفاقی اومدم به وبلاگت بدجوری خشکم زد مجبورشدم خیلی ازمطالبت و بخونم تا ازت سر دربیارم بدجوری دلم واسه اون خانوم سوخت خوب درکش کردم چون خیلی قشنگ فضا رو واسم ایجاد کردی .اما من اگه سر عشقم همچین بلایی بیارن حتمن شلیک می کنم. حتمن جراتش و پیدا می کنم. تو هم جرات کن
ایشان مرده اند خودشان
حیف...همه میگن کاارام پیشرفت کرده///اما خوب یو نمیتونی ببینی...من نمیدونم پرشین گیگ چیه تجدد جان ...این پستت رو هم فکر می کنم اگه فقط کاریکاتور می ذاشتی کافی بود...چون کاملا می شه فهمید که این تصویر چی میخواد بگه...به زیحالا بازم یه سر بزن شاید باز شد
با خوندن متنها میشه فهمید از چیزی ضجر میکشیتو احساسات عجیبی داری کابوس های عجیب مکان های عجیب انسانهای عجیبکه به کودکی تو مربوطه خانمی که در تصاویر رنج میکشد احتمالا کسی است که دوستش داری عشق قابل احترامه واست تخیلات قوی داری هر کس قلب سنگیو بال معلول نمیبینه تو خیابون مثل سویینی تاد میخوای انتقام بگیری از تروپین ها که میان و رد میشن ببخشید
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
این یک مساله کاملن انسانی است
درد مشترک!
این یکی از کابوس های همیشگی دخترهاست! هر بار آخر شب سوار یک ماشین شخصی می شوند هر بار شب از یک کوچه ی خلوت می گذرند هروقت نگاه هرزه ی مردی کمرشان را سوراخ می کند هروقت... و این انصاف نیست که همیشه نگران باشی نگران حمله و بدانی اگر اتفاق افتاد دیگر نمی توانی متوقفش کنی...
توي مملكتي كه تن به كمترين بها فروخته ميشود اين يعني چه؟ يعني اينكه دور و برمان پر است از آدمهايي كه بيشتر از ديدن زجر كشيدن ديگران لذت ميبرند تا فرونشاندن شهوت خودشان. و اين يعني اينكه چقدر آدم رواني زياد شده است و خدا ميداند ما چقدر از اين بيماريهاي اپيدمي، جان سالم به در برده ايم و اين يعني اينكه خدا به داد بچه هايمان برسد!
این واقعیت دردناک به وسعت روزها تکرار و به تعداد آدمها تکثیر می شه! اما به هر شکل با هر روایت وبا هر زبانی که شنیده میشه برای لحظه ای قلب رو از کار می اندازه و آدم از صمیم جان متاثر میشه و شما چقدر این کابوس رو دقیق ترسیم کردی
علی آقای تجدد.سلام. جواب سوالتون (در ایمیل مثبت است)البته ایمیلتون رو هم چک کنید.
اشرف مخلوقاتیم دیگه ... زیر پوست این شهر و اون شهر و همه شهرها پر از این کابوس هاست. خدا نکنه شخصی بشه. ظالم و مظلوم بودن، قاتل و مقتول بودن هم زن و مرد نداره . بعضی زخم ها خوب نمی شن. کندن موی شقیقه چاره درد نیست.
البته که انسانیه من نظرم راجب به خدت بود
البته منظور معتاد اینه که : " من نظرم راجع به خودت بود"توروخدابه معتاده نگو من کیم خمارهم که هست بداخلاقتر و بد قلق تره دعوام می کنه( ایمیلتو هم چک کن)
کدوم شهر بودی؟
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید... یک نفر اینجا دارد می سپارد جان...
هر وقت چنین اتفاقی را میشونم یا برای حتی لحظه ای خودم را دختر فرض میکنم و جای ان شخص میزارم ارزوی مرگ میکنم
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
آروزی مرگ نه ، فکری باید بکنیم
اميدوارم كسي همراه نشود .
کاش ... . انسان قطعا میتونه موجودی بین دو بی نهایت باشه .. بی نهایت فرشته و بی نهایت لجن .
سلام....خوبی؟خوب بیا فعلا چنتا از کارامو توی 360ام ببین...تا بعد...http://blog.360.yahoo.com/blog-N1AYWp4hfqGaXQW9Gn.ihmhsSHalببین دروغ نمی گمخدارو شکر 360 هنوز فیلتر نشدهبه زی
بعضي دردها مثل خوره روح را ميخوره....
کامنت خصوصی
کامنت دونیت رو چرا بستی آخه پسر؟!کسی بهت چیزی گفته یا دوس نداری حرفای ما رو بشنوی؟!بابا بخدا قول می دم دیگه بی خیال غلط دیکته ها شمباشه؟راستی کارآخرت قشنگ بود اما نمی دونم چرا اون اولیه(که خانومه تو کفش شوهرش آب می ریخت) خیلی بیشتر به دلم نشست و دوسش داشتم . من اون کار رو واسه 2-3 تا از دوستای خارج از کشورم هم ایمیل کردم اونا هم همه کلی تعریف کردند. البته این هم قشنگه اما شاید چون اونو دیده بودم این دیگه واسم کم رنگ شده بود. راستی شیطنتهات خیلی جالبه و خیلی خوشم میاد که توی اکثر کارهات یه لینک های ظریف میگذاری که بیننده به اونا هم سر بزنه و واسش تداعی شه ( قاب عکسای روی دیوار رو می گم)دیدی حالا مگه کامنت دونی های قبلی رو هم ببندی وگرنه که کور خوندید آقا ما نظراتمونو می دیم
سلام. اینو هم بگم که من تو یه جایی خوندم که همیشه این طرز تفکر که مردها تجاوزگرند درست نیست. بعضی مواقع زنها هم تجاوزگران ماهری هستند. همین که با ظاهرشون انقلابی تو دل مردها ایجاد میکنن و تفکرات مرد رو کن فیکون میکنن کم تجاوزی به حریم احساسات مردها نیست. البته جای بحث زیاده.یا حق...
الان می فهمم چرا می گویی همراه شو...کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود...
خیلی وقته از خودم بدم میادچون از مردا بدم میادفکر نمیکنم این حس ماله یه زن باشهماله همه زناسبالاخره یه بار هستواسه خیلیا اسمش شریک زندگیهاین عصاره همیشه کثیفهچون وقتی به بار میشینهمیشه یکی دیگه مثل من که روزی صد بار میگهچرا؟ چرا به زور؟ من این دنیا رو نمیخواستماز چیش راضی بودی؟