رد شدن به محتوای اصلی

coming soon

اظهار نظر برخی افراد مشهور در مورد آخرین اثر :

محسن نامجو : فقط میتوانم بگویم " مرد جان به لب رسیده را چه نامند ؟"

محسن چاووشی : حضرت علی (ع) می فرماید :.....

مارتین اسکورسیزی : این کار بسیار خشن است ... من تحمل دیدنش را ندارم ..

توکا نیستانی : دوره کاریکاتور بدون شرح دیگه تموم شده ..اما ...( یواشکی در گوش خالق اثر ) میشه این کارتو یادگاری بدی به من ؟

منتظر بمانید ....

 

 

+;نوشته شده در ;2008/11/19ساعت;16:38 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

احمد آزادی گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 17:59

آهان این شد بلاخره به روز شدی دیدی داد و بیدادهای من کار خودشو کرد اصلا تو این سرزمین تا داد نزنی کسی کارش رو انجام نمی ده ... اما این کار جدیدت یک جورایی بود .شاید باید بگم آه اگر آزادی سرودی می خواند کوچکتر حتی از گلوگاه پرنده ای ...آن عکس هیالو کناری خیلی جالب بود من رو یاد فردوسی انداخت که می گه هنر خوار شد جادویی ارجمند ...مرسی دوست خوب دلمون به همین چیزا خوشه دیگه
احمد آزادی گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 18:1

ببخشیدددد آن کلمه هیولاست که اشتباه تایپی شد ...
سمیرا گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 19:3

اخ جون comin g soonخوب بود...منتظرم که کاملش رو ببینمو نظر خودم رو بگم که زیر نظر توکا نیستانی بنویسی
سمیرا گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 19:4

راستی من کار های توکا نیستانی رو توی مجلهی 40cheragh دیدم..خیلی بهتر ار اون کاریکاتور میکشی..
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
کیه که قدر بدونه:)
روشنک گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 23:30

هی جریان چیه ؟... به نظر جالب انگیز میاد .. آخرین اثر کدومه حالا ؟..زود باش کارت رو بذار اینجا منم می خوام اظهار نظر کنم .. اونم درست کنار اظهار نظر این همه آدم مهم .. می خوام منم احساس مهم بودن بهم دست بده حتی به این ترفند هم که شده .. هه هه .. ;o ) ..
dancer گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 23:58

من نه میتونستم کامنت بدم نه کامنت بخونم
parisa گفت…
پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 0:19

اوکی منتظر میمانیم....کلی داشتم فکر میکردم صدای آهنگت رو چه جوری باید قطع کنم
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
خودم مدتیه آهنگ وبلاگ رو نمی شنوم . شما چطور شنیدین ؟
خودنویس گفت…
پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 1:11

سلام.خیلی با حاله.فکر کنم یه چیزایی ازش فهمیدم.تو مایه های خودکشیه؟release dateش کی هست؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
هان ؟
بهروز گفت…
پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 3:33

بهروز : بقیش همونه که دزدکی دادی به توکا نیستانی؟63449
کاغذ کاربن گفت…
پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 9:30

بامزه بود.احادیث منقول توکا واقعا در حافظه فرهنگی من یادگار خواهد ماند.من باشخصه احادیث گهربار فراوانی را از دهان متبرک ایشان استماع کرده ام.
درخشانی گفت…
پنجشنبه 30 آبان1387 ساعت: 11:58

اي صبا سوختگان بر سر ره منتظرند /گر از آن يار سفرکرده پيامي داري به قول راننده کامیونا " منتظزم برگردی"
شنبه 2 آذر1387 ساعت: 19:12

شاباجی خانوم: ننه این که کشیدی یعنی چی؟ خوب حالا یعنی باید بخندم؟ نمیشد عکس یه گل میکشیدی یه دریا یه اسب میزدم به دیوار.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نه مادر جان این را از من نخواهید . من این یک قلم هنر را ندارم که بنشینم از کاسه کوزه و میوه و تومون و خشتک بچه نقاشی کنم ... حوصله دیدنشان را هم ندارم اصلن
فرنی گفت…
یکشنبه 3 آذر1387 ساعت: 15:52

اون قاب عکس ها و نگاه معصومانه دختره جیگرمو خون کرد اوووهوووو اووهووو

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو