دوستان درختی شاد را می شناسید ؟ اگر نمی شناسید خوش به حالتان ! از وقتی که با این دوستانِ مرفه بی درد و الکی خوش آشنا شدم تا مدتها خواب و خوراک نداشتم .خون جلوی چشمانم را گرفته بود ، به هر چیزی با ترس ولرز نگاه میکردم و از سوار شدن به اتومبیل ، تاب بازی و توپ بازی و هر چیزی که در آن بوی مرگ "ولو اندک" می آمد وحشت داشتم .
اولین بار چند سال پیش بود که در یک سوراخ یاهو مسنجر که یادم نیست کجایش بود این شکلکها را دیدم و از اینکه چقدر بانمک هستند خوشم آمده بود وتند تند رویش کلیک میکردم ، ولی نمیدانستم این مادر به خطاها چه موجودات بی پدر ومادری هستند و چه عاقبت شومی در انتظار خودشان و مای بیننده است.
کارتونها با موزیک بسیار شاد و معرفی بازیگران نگون بختش آغاز می شود و کسی که قبلن جریان را نداند از فضای رنگی و موجودات ملوسش نمی تواند حدس بزند با خشن ترین انیمیشن تاریخ طرف است .
شخصیتهای ثابتی دارد و هر کدام از این شخصیتها در هر قسمت به طرز بسیار فجیهی کشته می شوند . چشمشان کنده می شود ، دلو روده شان از شکمشان بیرون میریزد ، لای پنکه چرخ میشوند ، زبانشان بریده می شود ، آتش میگیرند ( قابل تحمل ترینش همین است) و خیلی اتفاقات نادر دیگری که فقط به ذهن بیمار " و البته خلاق " سازندگان" دوستان درختی شاد" میرسد .
بار اولی که این کارتونها را دیدم خوب یادم هست . درحالیکه روی کاناپه لمیده بودم و پفیلای پنیر می خوردم کارتونها را که زمانشان به زور به 5 دقیقه میرسد را یکی یکی نگاه میکردم . به ده تای اولی خندیدم . اما کم کم اوضاع فرق کرد . چشمانم گرد شد ، دستم را بدون توجه داخل ظرف خالی از پفیلا میکردم و ذرت هایی که دیگر نبود را داخل دهانم میگذاشتم .... ، تا اینکه فهمیدم الان نیم ساعت است که دهانم برای خودش باز مانده و من مسخ این خون ریزی شده بودم . طاقتم تمام شد دستگاه را خاموش کردم و پریدم توی تخت خواب ، سرم را زیر بالشت کردم و تا می توانستم فریاد میکشدم .
در خانه تنها بودم و به هر طرف نگاه میکردم . سنجابها و موشهای خوش رنگی را میدیدم که یا میروند روی شعله گاز آتش میگیرند یا لای در کابینت له میشوند و خونشان میرزد کف آشپر خانه ...فقط توانستم دو دقیقه چشمانم را ببندم .همان دوقیقه هم خواب دیدم مادرم دارد برایم شال گردن می بافد و من هم بازی گوشی میکنم . رفتم گوله کاموا را به طرف سقف پرتاب کردم گوله کاموا گیرکد به پنکه سقفی و مادرم راکشید بالا و تکه تکه اش کرد !
از خواب پریدم و رفتم تلویزون را روشن کردم تا شاید چشمانم خسته بشود و بتوانم راحتتر بخوابم . تایمر تلویزیون را روی 30 دقیقه گذاشتم تا اگر خوابم برد خودش خاموش بشود و من هم زابراه نشوم .جواد خیابانی داشت با مهمان برنامه سر یک موضوع بی خود که نمیدانم چیست تبادل نظر میکرد . چشمانم که خسته تر شد نمیدانم خواب بودم یا بیدار تایمر به پایان 30 دقیقه رسید. تصویر از بالا و پائینبا نوارهای سیاه شروع به بسته شدن کرد. به جواد خیابانی فشار می آوردند و آن طفلک هم تحت فشار بود و دست وپا میزد و کارشناس برنامه که فکر کنم ذوالفقار نسب بود هی آی ی ی ی و ووووووی ی ی ی میکرد . تا اینکه نوارهای مشکی زورشان به جواد چربید و خیابانی آن وسط له شد و خونش از تلویزیون پاشید بیرون . ریخت روی من و زار و زندگی و من هم جیغ کشیدم و رودهء جواد خیابانی را با تمام محتویاتش از روی پایم با گریه شوت کردم آن طرف .
از جدی گذشته ، این انیمیشن ها جای بحث زیاد دارد و من فقط خاطره خودم را از اولین برخورد با اینها گفتم . اینکه خوب است یا بد است یا هرچیز دیگر است من بیلمیرم . کارشناس نیستم که ! از نظر یک طراح و کسی که انیمیشن و کاریکاتور کار کرده میگویم خیلی کار قوی و تیمیزی است .
یک خوبی هم دارد خدا وکیلی ! که اگر نگویم ریا می شود ( دلم خنک نمی شود !) اگر در فامیلتان از این بچه های شر و شور دارید این کارتون را برای روز تولدش بهش بدهید و عکس العملش را ببنید . من امتحان کردم ..امتحان کنید و از افسرگی به در آیید !
+;نوشته شده در ;2008/9/4ساعت;20:17 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;
نظرات
سلاموبلاگ خوبی داری به وبلاگ منم سر بزن حتما نظر بده لطفا با کلیک روی تبلیغات وبلاگ دل ما رو شاد کنید.راستی اگه مایل به تبادل لینک بودید بهم خبر بدید
این کارتون رو می شناسم.ندیدم خودم.اما خیلی وقت پیش گزارشی ازش رو توی مجله ی آنلاین زیگ زاگ خوندم.یادم نیست الان چی بود...فک می کنم درباره ی هدف سازندگانش و این ها هم حرف زده بود.متاسفانه اما نمی تونم الان پیداش کنم و لینکش رو بدم.لحن طنزت خیلی بامزه بود ! باید واقعا وحشتناک باشه ! :))
آره آدم به ده تای اولی می خنده
تصور کنید که بچه های کانون فیلم توی تالار وحدت قبل از شروع فیلم "تنها دوبار زندگی میکنیم" يكي از این کارتون هاي هپي تري فرندز رو پخش کرد ... اون مورچه خواري كه مورچه ها زبونشو با رنده و آبليمو و بعد هم اره و گازوئيل و ... بنده شخصا فك ميكنم اين كارتونها ساخته ميشن تا به ما ياد بدن هميشه نبايد با ديدن يه فيلم با شخصيتهاش همذات پنداري كرد!
من فیلمای ترسناکُ دوست دارم اما انیمیشن ترسناک تا حالا ندیدم .. راستی بهت نمیاد این همه دل نازک و احساساتی باشی .. آخی .. :)..
جیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغوییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغالهی درآمدشون از ساخت این کارتون ها رو خرج دوا درمونشون کنن ...
خصوصی و بخون!!
ما یک عدد خواهرزاده ی تخس داریم..یک لینکی مینکی..یزی کاش میگذاشتی این جا
لطفاً به آخرین پست وبلاگم سر بزنید و در صورت تمایل به پرسشی که مطرح کرده ام پاسخ دهید . کمک بزرگی می کنید . مرسی .. :)
ســـــــــــلام خوبـــــــــی؟ جوانه های ایران بــــه روز شــــد منتظــــــر حضـــــــور پرمهــــــرتیم
اولین انیمیشنی که من از اینا دیدم اون قسمتی بود که گوزنه پاش زیر درخت میمونه و بعد خودش پای خودش رو قطع میکنه و... یادمه تا چند لحظه همه ی وجودم درد میکرد و هی به پام نگاه میکردم صدای شکستن استخونش میومد تو ذهنم...ولی بدترین قسمتش اونی بود که پدر و پسره خونه شونو چراغونی کردن و اون لحظه ای که باباهه میخواست میخه رو از تو کله ی بچه هه در بیاره!... یادمه که رسما داشتم اشک میریختم!سر پارک آبی و نصف شدن بچه هه زار میزدم!یه شب تا صبح نخوابیدم!و تا یه هفته هم با هیچ وسیله ی برقی نتونستم کار کنم!
از اون روز به بعد هر وقت رفتم آرایشگاه و آرایشگره قیچی یا تیغ گرفت دستش یاد اینا افتادم و هر لحظه منتظر بودم که با قیچی بزنه لاله ی گوشمو بپرونه و یا مثل اون یارو که تو این کارتونه یهو قاطی میکرد با تیغ رگ گردنمو بزنه و...یکی دو ترم پیش هم روز اخر کلاس به استادمون که خیلی تیریپ روحیه ی لطیفو عشق و محبت و لطافت و اینا میومد و همش سر کلاس از انیمیشن حرف میزد یه سی دی از این کارتون دادم که بره حالشو ببره!
نمی تونم درک کنم این هایی رو که می شینن دور کله یه گوسفند و قاشق می کنن توش. مثل آدم خوارها
بابا وقتی اعصاب نداریا،همه چی رو بهم می زنیا