دنیا به یک آن چونان دگرگون شد که من اضافی شدم ! همه چیز به مویی بند است . وضعیتمان را می گویم . همه چیز وقتی که فکر میکنی در بهترین شرایط قرار دارد به یک آن وارونه می شود و تو می فهمی که باید وقتی بلند بلند می خندی مواظب باشی این غول را بیدار نکنی . باید محل کارم را تخلیه کنم و الان حدود یکماهی هست که در به در دنبال جایی میگردم که اسباب کشی کنم . شرایط یکهو طوری شده که احساس میکنم زمین و زمان و چرخ گردون کار و زندگی اشان را به امان خدا رها کردند و پاچه مرا چسبیده اند و سنگ جلوی پایم می اندازند . اجاره ها بالاست و در اکثر مواقع اصلا جایی پیدا نمی شود که بعدن برسیم به موضوع پولی اش . یک مغازه پیدا کردم با هزار بدبختی و غر غر زدن تقریبن کمی از دستشوئی خانه ما بزرگتر،دروغ چرا ؟ تقریبن اندازه حماممان . با اکراه قبول کردم بروم و 70 درصد وسایلم را هم ببرم انباری خانه بگذارم . اما آن هم با مِن و مِن کردنم پرید و اجاره رفت . الان هم یک نفر آن تو لباس زیر می فروشد ، لباس زیر ارزان قیمت . از این سه تا صد تومنی ها ! نمیدانم اینها که میگویم ناله کردن است ، غر زدن است ، چی است نمیدانم . میدای...
(کارتونیست درک نشده سابق)