رد شدن به محتوای اصلی

ماهی قرمز روشن فکر کوچولو

   +;نوشته شده در ;2008/4/30ساعت;19:22 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

dancer گفت…
چهارشنبه 11 اردیبهشت1387 ساعت: 20:47

خیلی جالبه . هرکدوم قیافه ی متفاوتی داره
----------------- گفت…
پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 9:43

کاش هر چند وقت یک بار دراثر برق رفتگی همت کنی و از این شاهکارات بکشی!!!
----------------- گفت…
پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 10:12
فانتازیو گفت…
پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 12:44

هنوز طعم خوش اون کاریکاتور که یارو رو ویلچر نشسته بود با آهنگ وبلاگت رو دارم میچشمبیچاره ماهی قرمز کوچولو!!!
معنا گفت…
پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 13:24

خواندن متن ها سخت بودلطفا كمي با رزولوشن بالا تر آپ لود كنهر چند مي دانم سرعت وبت را پايين مي آورد
پنجشنبه 12 اردیبهشت1387 ساعت: 18:46

جالبه!ماهي سياه‌ها كتاب «ماهي‌سياه كوچولو» را نخوانده‌اند و فكر مي‌كنند ماهي قرمزه آن را نخوانده‌است.ماهي قرمزه كتاب «ماهي‌سياه كوچولو» را خوانده و فكر مي‌كند ماهي سياه‌ها آن را خوانده‌اند.و اما نتيجه:- توي بركه‌هاي كوچيك همه فقط فكر مي‌كنند.- قرمز يا سياه، امل يا روشن‌فكر همه مثل هم فكر مي‌كنند.- دو نتيجه بالا رو بعضي‌ها باور مي‌كنند، بعضي‌ها باور نمي‌كنند.
لارا گفت…
جمعه 13 اردیبهشت1387 ساعت: 15:40

از کسایی که خودشون و برتر از بقیه میدونن خوشم نمیادببخشید فقط همین
bITA گفت…
شنبه 14 اردیبهشت1387 ساعت: 9:41

بعضی هاشون چه قیافه های عوضی ای دارن ... :(
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نبین کی میگه ، ببین چی میگه !
hamisheiran گفت…
شنبه 14 اردیبهشت1387 ساعت: 17:28

حراج هنر مدرن معاصر "کریستیز" در دبی.فرهنگی که "خواسته ی زیادش" را در خلیج عربی پیدا کرد !برای تصاویر و قیمتهای حراج به لینک زیر مراجعه کنید : http://chelseaartgalleries.com/auctions/with?sale=C40
نورا گفت…
یکشنبه 15 اردیبهشت1387 ساعت: 12:0

اگر كشتي انسانيت غرق شود ، همگي انسانها مقصريم ومحكوم به غرق شدنآياوقتي به هم دروغ مي گوئيم هرگز فكر كرده ايم كه با دروغ گفتن ازفضائل انساني دورمي شويم؟ براي گره گشائي مشكل خود به دروغ متمسك مي شويم ولي چرا غافليم كه مشكل گشاي حقيقي يعني آن خالق هستي ما را از دروغ گوئي منع فرموده اگر دروغ نگوئيم آيااو قادر نيست مشكل ما را حل كند ؟ آيادروغ گفتن ما به اين معني نيست كه به قدرت او شك داريم ؟وآيا صداقت وراستگوئي به معني توكل واعتماد ما نيست ؟ به نظر من اگر قصد ساختن و اصلاح عالم را داريم بايد در ابتدا ازانسانيت خودمان شروع كنيم آيا موافقيد ؟منتظر نظر وديد گاه شما در وب خود مي مانم موفق باشيد http:// dosttii.blogfa.com
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ای بابا ...بی خیال حالا
----------------- گفت…
یکشنبه 15 اردیبهشت1387 ساعت: 19:0

خصوصی وچک کن لطفاً!!!
احمد گفت…
جمعه 10 آبان1387 ساعت: 14:36

ببین هر چی گفتی هی چی نگفتم . به مقدسات توهین کردی دندون به جیگر گرفتم به مدرنیته ی جدید ایران و پیشرفت های شگرف مملکتی حتک حرمت کردی لاپوشونی کردم به گرونی و مشکلات دم دستی گیر دادی گفتم عیب نداره بابا این یارو تو هپروته . از دنیای خارجه تعریف و تمجید کردی و شدی شیپور چی بیگانه گفتم تلنگش در می ره خودش سرش به سنگ می خوره و می فهمه اما بالا بری پایین بیای توهیم به صمد بهرنگ رو جون خودم تحمل نمی کنم . آخه بابا با این مادرمرده بی نوا چه کار داری . دولت که می کوبدش ملت که می روبدش شما هم مجیزشو می گی ؟ ای داد ای بیداد آخه آدم مشکلش و به کی بگه ؟اون از اخوان بیچاره که شده در وطن خویش غریب این هم از ماهی سیاه کوچولو که حالا دیگه ! استغفرالله .دیگه هیچی نمی گم اصلا باهات قهرم تا قیامت

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو