رد شدن به محتوای اصلی
 باد كولر كار خودش را كرد . اينبار با پنكه ائتلاف كرد و كارم را يكسره كرد . سرم از درد داره مي تركه ..
خبرها و مناظارات و از همه بدتر اين كارشناسي هاي دوزاري انتخاباتي حال بهم زن ِ تهوع آور هم سردرد آور است . ايران و متعاقبن فضاي نت شده است يك تاكسي بزرگ با مسافران و رانندگاني كه همه كارشناسند و سر آخر به اين نتيجه ميرسند كه همه دستشان توي يك كاسه است . همه ؟‌ بله مثلن دست قالي.باف با فرعون از اول تاريخ در يك كاسه بود . بگذريم
بيا بهم ديگر راي بدهيم خوب ِ من
بيا بمن راي بده . من اهل سخنراني نيستم . من مي آيم دستت را ميگيرم و توي چشمهايت نگاه ميكنم و از برنامه هايم ميگويم . برنامه خاصي هم كه ندارم . برنامه ي من توزيع رايگانِ بوس است . عَدالت محورم در اين زمينه. سياستم در آغوش كشيدن است . روابط بين الملل ام هم بر پايه رفتن توي حياط همسايه و نشستن و چاي و بيس كي ويت خوردن پايه گذاري شده است .

من خوبم خوب ِمن . راي به من راي به خودت است . دولت من از سر دولتي تو است . من خود تو ميشوم وقتي حوصله نداري و داري به زمين و زمان و يسار و يمن فوحش ميدهي . من هم فوحش ميدهم تا دلت خنك بشود . ميگويم انشالا شامپو برود توي چشم جليلي و تو بخندي .
من هفته پريود را روزهاي خستگي و كوفتگي و لم دادگي ِ ملي اعلام خواهم كرد . من ميگويم در آن روزها كسي حق ندارد حتا برنامه 90 را نگاه كند وقتي تو اعصاب نداري . ممكن است مرا متهمم كنند به پوپوليستي گري . آرنج لقشان ! تو مهمي
به من راي بده . راي تو خوب است. دولت من دولت نيست . عشق است سرتا سرش . كباب باد زدن است توي حياط . دوغ خوردن است . ريحان خوردن است . سماق پاشيدن است . خواب بعد از ظهر است . شيشه را پائين كشيدن و توي تونل جيغ كشيدن است.
دولت من در هفته دو روز دارد . روز مرد و روز زن . در اين دوروز مرد ها و زنها به ترتيب فرمانروا و حاكم روز خودشان هستند . بگو بمير ميرانده ميشوم. من اما نمي گويم بمير.من ميگويم بوسم كن. هلاكم كن
توي دولت من هركسي بو بدهد تنبيه ميشود . تاب تاب خمير ميشود . شيشه پر پنير ميشود. توي دولت من مجازات جبر نيست . اختيار است . سوزن و قيچي فقط نيست .  ماچ هم هست . گاز گرفتن از باسن هم هست .
ميزانِ حال من راي تو است خوب ِ من . 






نظرات

Unknown گفت…

ب ب ب
مثل تو هیج جا ندیدم
علاقه دارم بت شدیدن
پس بدو برو همه جا دادبزن و بگو
آرمینه بی اف جدیدم
از طرف خانوم راچا کوپان خانومی که دوست ندارد رای بدهد اما شیرینی مهمان نوازی شما رایم را حلال میکند. از روی میل با نقشه ی دروغینت نبانی میکنم و با بی توجهی بزرگسالانه ام کودکانه به خودمان رای میدهم کاری به مراتب دشوارتر از بدنیا آوردن همه کودکانی که منتظرند زاده شوند.

‏ناسرباز گفت…
چه دولت ماااااااهی...
به تو رای می دم

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

مردی که سنگ قبر خودش بود

  پ. ن : پر واضح است که زمان کشیدن این کاریکاتور کامپیوتر هنوز توسط بنده کشف نشده بود + ;نوشته شده در ; 2008/2/20 ساعت;14:55 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;