من یک عقب مانده خبری هستم . من الان دارم گریه میکنم برای آن کودکی که بر اثر شکنجه والدینش مرد .. من الان دارم گریه می کنم .. من الان تازه فهمیدم چی شد .من الان تازه دارم فحش می دهم به هرچه فرهنگ ایرانی اسلامی .. من دارم میروم دم پنجره آب کولر گازی را که جمع شده بریزم روی سر این مردم و این مرزپرگهر .. من دارم گریه میکنم و دلم میخواست چیزی دیگری بپاشم روی این مردم . من یکروز که دارم میروم از ایران لب مرز آن کار را خواهم کرد .. من می خواهم بروم یک شعر از میرزاده عشقی بخوانم . من دارم گریه میکنم و دوست دارم الان زود بروم خانه دخترم را تنگ در آغوش بگیرم . من دلم می خواهد برم آن پسرک را از خاک در بیاورم ، گل وچل را از روی صورتش بزنم کنار و تند تند بوسش کنم .. مرگ بر فرهنگ ایرانی اسلامی .بلانسبت هم نمی گویم
روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم میآید یک گوشه ساکتتری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانیها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشهی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بیدلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است اینگوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت #یادداشت_های_پراکنده
نظرات
کلا این مملکت رو که جدی بگیری نیاز داری هر دقیقه اون شعر عشقی رو بخونی
بعد اینکه شغلِ آدمها خیلی روح و روحیاتشونو تحت تاثیر قرار میده و لذا، من خیلی خوشحالم که یه دوستِ کارتونیست دارم
یاد این نوشته شما افتادم که گناه رو به گردن فرهنگ ایرانی اسلامی انداخته بود....