رد شدن به محتوای اصلی

و الشمس و فیلانا ..

آقاجان حتمن باید خدا خودشان بیایند روی زمین زندگی کند و مردگان وجذامیان و فیلان و بیسار ها را شفا دهد تا تو بفهمی که معجزه الان هم وجود دارد . مثلاش می شود اینکه دیروز صبح تیتر بیشتر روزنامه ها دُر افشانی ضرغامی بود که روی جنازه دیشها پرچم گداو سیمایش را بر افراشته بود که : صدا و سیما بر ماهواره پیروز است . که عصرش طوفانی کشور را در نوردید و پدر صاب بچه را در آورد جوری که در کرج از قول عادل فردوسی پور کلن ماسماسکهای ضرغامی به چیز فنا رفتند و در اینجایی که ما هستیم دکلهای پخش مفید پارازیت را از جا کند لابد که ما الان داریم ویکتوریا و ققنوس را مثل آیینه دریافت می کنیم گاس بهتر از روز اول .

حالا چه وقت باید برادر ضرغامی و سازمان مخوفش درس عبرت بگیرند فقط خودش میداند چون خدا هم نمی داند حتمن.

پ.ن: عیسی مسیح کوران و کران و جذامیان و مردگان را شفا داد اما برای احمقها نتوانست کاری کند ( سلام جناب جبران خیلیل جبران و بوس )

 

+;نوشته شده در ;2010/2/23ساعت;18:37 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

سه شنبه 4 اسفند1388 ساعت: 20:37

احمقها همیشه احمق میمونن. مشکل اینه که الان احمقها بر سر کار هستن.من یاد شعار "راه قدس از کربلا میگذرد" افتادم!
فاخته گفت…
سه شنبه 4 اسفند1388 ساعت: 22:41

امان از اين احمقهاي سردم دار!!!!كر كر خنده اند براي خودشون هر كدومدر دنيايي ديگر به سر مي برند بنده هاي خدا
نونو گفت…
چهارشنبه 5 اسفند1388 ساعت: 10:1

راسته که داره دیش ماهواره میاد با آرم صدا و سیما ؟ ؟ ؟میگن 70 تا کانال ایرانی میاد.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
یعنی 70 مسجد دیگر به تلوی زیون اضافه خواهد شد ؟
چهارشنبه 5 اسفند1388 ساعت: 11:39

آمدیم که یک نفس همه پست هایتان را بخوانیم... از وبلاگ کرگدن رسیده بودیم به اینجا...اما... اما ... خدا بگویم چکارتان نکند... به روزم شب نشد بی یاد تو که رسیدیم، بغضی غریب چنگ انداخت به گلوی خسته یمان... حالا بعدن می آییم و بقیه مطالبتان را می خوانیم... خبری تازه اگر دارید از جگرگوشه خبرمان کنید.پ.ن: بی ویرایش است ... و همینطور بی آرامش
فرود گفت…
چهارشنبه 5 اسفند1388 ساعت: 14:59

قلم بسيار زيبايي داريو بسيار جذاب مي نويسيبه نظر من كه احمقها جزو ملزومات يه جامعه هستند
ماندا گفت…
پنجشنبه 6 اسفند1388 ساعت: 11:27

راس میگن!سر زد از افق مهر خاورانفروغ دیده ی حق باوران"تکبیر"
علیرضا گفت…
پنجشنبه 6 اسفند1388 ساعت: 20:24

قشنگ بود!
فسانه گفت…
جمعه 7 اسفند1388 ساعت: 11:29
دیاسپام 9+1 گفت…
جمعه 7 اسفند1388 ساعت: 17:15

(آ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ خ )
سانتا گفت…
پنجشنبه 20 اسفند1388 ساعت: 10:35

والقمر اذا دیشانا ...

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو