رد شدن به محتوای اصلی

خوب ، بد ، زشت

اگر پا بدهد باید بروم چندتا داستان نیمه کاره را تمامش کنم . از یکنفر تشکر کنم ، از یکنفر سوال کنم و چند نفر  را پیدا کنم .

بیست سال پیش هفته اول مهر . زمین بویپاککن آدامسی و مداد و سیب زرد میداد و آسمان رنگ دفتر بیست برگی بود کهپشت جلدش مردی کج و کوله این جمله را روی تخته سیاه می نوشت : تعلیم و تعلم عبادت است .کلن کاپشن آن روزها مزاحم بود . صبح سرد بود و ظهر گرم و کاپشن تپل بود ودوست داشتی بیاندازی اش توی همان مدرسه . از اتوبوس جا مانده بودم و دیرشده بود تاکسی هم نبود و نیت کردم پیاده بروم و رفتم . نیمه های راه جوانیبا بی ام وی سبز رنگش کنارم ایستاد و گفت سوار شوم .ترسیدم . پسر خوش تیپو زیبا بود و اتومبیلش خوشبو . صدای پخش ماشینش بلند بود . مدرن تاکینگبود . ترسیدم . مادر گفته بود بترسم و ترسیدم. پسر گفت کاریت ندارم بیابالا و رفتم . در تمام مدتی که کنار راننده نشته بود چیزی نمی گفتم اما اوحرف میزد . می خواست من نترسم . گفت میای بریم دختر بازی ؟ من نمی دانستمچه چور بازی ای است و انگار که فکرم را خوامنده باشد خندید . وقتی رسیدیمتشکر کردم و یک سکه دوتومانی از جیبم در آوردم و خواستم کرایه را حساب کنماما او باز هم خندید و برایم آرزوی موفقیت کرد .تشکر نکردم . ترسیدم .حالا باید 50 سالی داشته باشد ...

بیست سال پیش در استخر عمومی در عمق یکمتری یکنفر آمد از پشت ، سرم را زیر آب کرد . اگر بیست ثانیه دیگر طاقت میآورد خفه ام کرده بود . بزرگتر از من  بود  . هیچ وقت صورتش را ندیدم .نفسم که سر جایش آمد برگشتم دیدم همه مشغول کار خودشانند. هیچ وقت نفهمیدمچرا اینکار را کرد .الان باید 40 سالی داشته باشد..

سال آخر دبستان من هنوز عروسک بازیمیکردم ! مایع خجالت و آبروریزی پدر بودم .عروسکهای دست سازی داشتم و هرکدام نامی برای خودشان داشتند . هر وقت مسافرتی چیزی می رفتم یکی از آنهارا به نمایندگی میبردم گاهی حال میدادم به همه شان و دسته جمعی میبردمشان. آن مسافرت زمان حال دادن جمعی بود .مرند در آذربایجان شرقی یا غربی بودیم که احساس کردم جعبه عروسکها نیست . بعدن خواهرم گفت پدر آنها را ازاتومبیل بیرون پرت کرده .. چند سالشان است ؟بچه شدی ؟ عروسک که پیر نمیشود . میمیرد.

پ.ن : سیستم کامنت ها به هم ریخته کسی هست که مرا یاری کند ؟

+;نوشته شده در ;2009/9/28ساعت;19:28 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

rooznameh گفت…
جمعه 10 مهر1388 ساعت: 22:54

dorost shod?
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
به لطف حضرت جوزف !
Jozeph گفت…
شنبه 11 مهر1388 ساعت: 0:6

تست میکنیم
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ممنونم :*
فسانه گفت…
شنبه 11 مهر1388 ساعت: 12:44

به به... سلام علیکم.هی می آمدیم یا شما نبودید یا این بلاگفاحالا که آمده ایم همه هستند بحمدالله.
بنل گفت…
شنبه 11 مهر1388 ساعت: 14:20

آخیش ! درست شد
ثلج گفت…
شنبه 11 مهر1388 ساعت: 19:39

حرفمون مونده بود تو گلومون ، بیام بگم قشنگ بود. راستی به نظر شما برخورد مناسبی بوده؟ اینکه عروسک هاتون رو یهو ناپدید کردن. به نظر من اصلا.
بهار گفت…
یکشنبه 12 مهر1388 ساعت: 0:59

دلم گرفت!بچه های این روزا هیچ تعصب ووابستگی به عروسک هاشون ندارن.ولی برای ماعروسکا مثه ناموسمون عزیزوحیاتی بودن.مابچه های بدبخت زمان جنگ بودیم.زمان محرومیتهاوممنوعیتهای بیشمار!موزیک وبت فوق العادست.من هلاک فیلم قرمز کیشلوفسکیم بیشتربخاطرموزیکش.
عالیه گفت…
یکشنبه 12 مهر1388 ساعت: 2:27

سلام. من هنوز با 29 سال سنم در حال عروسک بازیم اینقدر بهشون تعصب دارم کخ به هیچ چیز دیگه ندارم...راستش بین خودمون بمونه از بچه داشتن میترسم برای همین! میترسم مجبور بشم عروسکامو اشتراکی کنم..یا حس مادرانه بزنه بالا و بذل و بخشش کنم.درکت میکنم...راستی از آشنایی با تو خوشحالم
شین بانو گفت…
یکشنبه 12 مهر1388 ساعت: 10:24

خوش حالم که این جا درست شد.همیشه خواننده نوشته های شما هستم
یکشنبه 12 مهر1388 ساعت: 15:38

همیشه اینجوریه!!!!!!!یه چیزی رو دوست داری و مجبوری ملت رو قانع کنی که اون چیز(یا کس)ارزش دوست داشتن رو داره وگرنه.....ای کـــــــــــــاش همه می دونستن که:.... و همین دوســــــــــت داشتن زیـــــــــباست!that's all
محمد گفت…
پنجشنبه 16 مهر1388 ساعت: 22:54

چرا من می فهمم تو چی می گی؟ هر چی فکر می کنم می بینم نباید بفهمم!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
خودت و بزن به اون راه !

پست‌های معروف از این وبلاگ

آخه آقامه دوسش دارم ( یه یه یه یه نُنُر ! )

امشب که نه فردا عاشورا است یا تاسوعا ؟ من نمی دانم کدامیکی اولی است . حوصله ندارم به این چیزها فکر کنم .احترامتان سر جای خودش . عذا دار باشید یا عزا دار باشید . در عالم خودتان سیر کنید . خوشبحالتان اما بروید جان مادرتان توی خانه خودتان این کار را بکنید من می خواهم آلبوم جدید شاهین نجفی را گوش کنم که تازه دانلود کردم . این مرد بسیار موزیک وکلام زیبایی دارد اما خودش به شدت بی شخصیت و لمپن است . من رشتی ام مثل کامبیز وی او ای و احتمالن با انزلی چی ها مشکل باید داشته باشم . این انزلی چی ها هستند که مشکل دارند با همه . دعوا دارند کلن . توی خیابان الکی بهت گیر می دهند و گله ای میریزند سرت و با چاقو می زنندت حتی اگر حامله باشی . قدیمها که اینطوری بودند الان نمی دانم آدم شده اند یا نه ! باری، از این سر وصدا می گفتم .الان یک نواری گذاشته اند زیر پاساژ که من یک لحظه در خودم بودم دیدم صدای جیغ و داد می آید . یک آن فکر کردم مردم سوار بر سفینه شهر بازی شده اند اما داشتند عزاداری میکردند . یک یارویی با یک صدایی که عین فیلمهای پور.ن  بود حین حین حین حین میکند و مردم استقبال میکنند از این جست و خیز یک...

چگونه وبلاگ نویس حرفه ای شویم

 یاوقتی از حرفه ای بودن حرف Ù…ÛŒ زنیم از Ú†Ù‡ چیز حرف Ù…ÛŒ زنیم یا هرچی اصلن 1 .روشنفکر باشید . تلویزیون نبینید Ùˆ یا اگر دیدید به کسی نگویید . از تلویزیون بدبگویید . فوتبال ورزش عوام است . شما نباشید . پوپولیست نباشید .    طرفدار هیچ تیمی نباشید حتی اگر روی شرتتان نوشته اید ( شما کهنه ØŒ تولیدی) قلب بوئین زهرا به عشق پرسپولیس Ù…ÛŒ تپد . 2 کامنت نگذارید توی وبلاگ دیگران Ùˆ این را تویجای جای وبلاگتان بگنجانید Ú©Ù‡ اینگونه اید . بگویید اگر هم کامنتی دیدی مال دیگریاست . شل سیلور استاین قبل از اختراع وبلاگ در کتاب مقدسش گفته بود یکنفر آمده استپوست مرا دزدیده Ùˆ اگر دیدی توی Ø®Û...

آخه آقامه دوسش دارم ( یه یه یه یه نُنُر ! )

امشب که نه فردا عاشورا است یا تاسوعا ؟ من نمی دانم کدامیکی اولی است . حوصله ندارم به این چیزها فکر کنم .احترامتان سر جای خودش . عذا دار باشید یا عزا دار باشید . در عالم خودتان سیر کنید . خوشبحالتان اما بروید جان مادرتان توی خانه خودتان این کار را بکنید من می خواهم آلبوم جدید شاهین نجفی را گوش کنم که تازه دانلود کردم . این مرد بسیار موزیک وکلام زیبایی دارد اما خودش به شدت بی شخصیت و لمپن است . من رشتی ام مثل کامبیز وی او ای و احتمالن با انزلی چی ها مشکل باید داشته باشم . این انزلی چی ها هستند که مشکل دارند با همه . دعوا دارند کلن . توی خیابان الکی بهت گیر می دهند و گله ای میریزند سرت و با چاقو می زنندت حتی اگر حامله باشی . قدیمها که اینطوری بودند الان نمی دانم آدم شده اند یا نه ! باری، از این سر وصدا می گفتم .الان یک نواری گذاشته اند زیر پاساژ که من یک لحظه در خودم بودم دیدم صدای جیغ و داد می آید . یک آن فکر کردم مردم سوار بر سفینه شهر بازی شده اند اما داشتند عزاداری میکردند . یک یارویی با یک صدایی که عین فیلمهای پور.ن  بود حین حین حین حین میکند و مردم استقبال میکنند از این جست و خیز یک...