رد شدن به محتوای اصلی

آهو می شوی با این حس کنجکاوی گوسپند

کلیک کن

+;نوشته شده در ;2009/6/3ساعت;20:27 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

بنل گفت…
چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 21:4
بنل گفت…
چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 21:4

الهی!
محبوبه راد گفت…
چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 21:19

آخیسر پشم طلا
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
می شناختیدش ؟
روشنک گفت…
چهارشنبه 13 خرداد1388 ساعت: 22:20

هه هه .. از سوژه گذشته اون مارک دی اند جی و سیم دندوناشُ عشقه .. راستی یه سوال فنی ! .. اون پشکلها چه جوری قوانین فیزیک رو در جا له و لورده کردن و یه جایی بین زمین و آسمون مجسمه شدن ؟! .. هااان ؟.. ( اسم گوسفندِ رو پشکل طلا میذاشتی بامزه تر میشد .. ) ..
نرگس گفت…
پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 1:4

ای جااااان چه گوگولی مگولین اینا گیر الکی:فضای منفیش خیلی زیاد نیستش اونوخت؟؟؟؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
فضای منفی ؟
خودنویس گفت…
پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 1:9

خداییش خیلی باحال بود.
افرا گفت…
پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 1:22

این مادر و فرزند چه دل خوشی دارن ها...قراره تا چند وقت دیگه برن به مسلخ، اونوقت همه چیزشون رو مُده...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
تا چند وقت دیگر من و شما هم میمیریم . شما با پیژامه میروی توی خیابان ؟ :)
Drago گفت…
پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 15:10

شانس داشتن افتخار نیست!اون مادر و فرزند کاری واسه حقوق خودشون کردن؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
حقوق یک گوسفند چیست جز ادامه حیات ؟
آوا گفت…
پنجشنبه 14 خرداد1388 ساعت: 23:1

hmmmmmmm
بهاره گفت…
جمعه 15 خرداد1388 ساعت: 8:52

اول بگم که این جوابی که به افرا دادی خیلی باحال بود ! :))بعد هم واقعا جالب بود. خدا رو شکر که من برای صدهزارمین بار گیاهخواری خودم رو تمهید کردم !راستی "من گوساله ام" های بزرگمهر حسین پور رو می بینی؟ توی چلچراغ کار می کنه. اون هم خیلی جالبه. الان این به گوسفند ربط داشت، یاد اون افتادم.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
یکبار دیدم . بزرگمهر حسین پور قدیمی را دوست دارم همانی که در توانا کاریکاتور می کشید . اینی که میبینم بی حوصله میکشد . چلچراغ را نمی خوانم
اسپایدرمرد گفت…
جمعه 15 خرداد1388 ساعت: 13:37

حتی گرونی گوشت هم نمی‌تونه از سرنوشت‌شون فراری‌شون بده..!
تبسم گفت…
جمعه 15 خرداد1388 ساعت: 23:54

سلامبسیار زیبا بود.داستان اون گوسفنده رو که شب خواستگاریش جلوی پای یه عروس قربونیش می کنن شنیدین؟واقعاً غم اتگیزه.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نه ! افشاگری کنید لطفن !
شادی گفت…
یکشنبه 31 خرداد1388 ساعت: 20:43

سلام.کاریکاتور های بسیار جالبی داردی.میتونم بپرسم با چه نرم افزاری کار می کنید؟ممنون میشم اگه جوابمو بدین.خداحافظ
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
فتوشاپ

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو