رد شدن به محتوای اصلی

لیکن چه چاره با بخت گمراه

از تمامی هنرهای هفت هشتگانه دنیا گذشتم و به هنری رسیدم که بزرگترین، معروفترین و بهترین هنرمندش را هیچکس نمی شناسد چه رسد به تازه واردانی چون ما که می خواهیم مثل اوشان بزرگ و گنده شویم .

باید هنر دیگری را انتخاب می کردم . بله باید می رفتم خواننده می شدم . چون کوچکترین ، مزخرف ترین ، بد صدا ترین و بی استعداد ترینشان را همه می شناسند .

+;نوشته شده در ;2008/11/9ساعت;18:59 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 20:2

پر طرفدارترين نرم افزار چند ماه اخير.......تنها با خواندن متن، آن را تايپ نماييدویژگی های این نرم افزار رو مطالعه کنید حتما خواهید خرید چون در هر صورت برای همه لازم میشه. باورکنید. شما بخونید
احمد آزادی گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:1

سلام به قول شاعربراه بادیه رفتن به از نشتن باطل دوست گرامی چه را اینطور فکر می کنید مگر روز اول شما برای معروف شدن هنر را انتخاب کرده اید . نه من که فکر نمی کنم این طور باشد وگرنه بجای هنر دنبال راههای بهتری برای معروف شدن می رفتید که کم هزینه کم خطر هستند و حتی استعداد زیادی هم نمی خواست فقط کافی بود بی حیا باشید و هر دروغی را با لبخند بگویید و پشت تریبون با یک لباس مزحک من در آوردی جا خشک کنید و در حالی که 60 میلیون گوش می شوند با لحنی آرامی بگویید :ما اصلاحات انجام دادیم در طول چهار سال گذشته ما از یک میلیون دلار کوفت به 600میلیارد دلار کوفت رسیده ایم ولی کوفتش هم به شما نمی رسد . ... شاد باش از عمر ما زیاد نمونده
اسپایدرمرد گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:8

راستی میگی علی جون! تو هیچ قفسی کرکس نیست و روی دیوار هیچ خونه ای کاریکاتور!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
میبینی تو رو به خدا اسی جون ؟ :(
مریمی گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:11

در هنر شهرت مهم است؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
خب ما که برای دل خودمان نمی کشیم . اگر اینطور بود به قول شل سیلور استاین نباید و حق نداریم کارهایمان را به کسی نشان بدهیم . اگر من کارهایم را برای عموم نمایش میدهم تمایل دارم از طرف عموم پذیرفته شود . کارهایم نقد بشود . چه خوب چه بد
خودنویس گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:14

مگه ایرادی داره که آدم هنر داشته باشه ولی کسی نشناستش؟هنر، هنره. و شهرت، شهرت.دو مقوله جدا.ولی آیا تو شهرت رو به هنر ترجیح میدی؟در ضمن تو هنرت از خیلی هنر های دیگه بهتر و قشنگ تره. حالا چه کسی تو رو بشناسه چه نشناسه، من که تو رو می شناسم.خوش باشی.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
من همیشه معتقدم کاریکاتور با هنرهایی دیگر کمی فرق داه . شاید فقط سینما شبیه به کاریکاتور باشه . کاریکاتور هم مانند سینما حرفی برای گفتن داره . من نمیتونم برم مثلا فیلم بسازم و بگویم برای دل خودم ساختم و نمی خواهم کسی تماشا کنه . کاریکاتوریست تنهاست . حتی در خانه و خانواده خودش . با وجود تمام احترامی که برای نقاشی قائلم اما یک نقاش در جامعه پذیرفته شده تر است . حتی اگر فقط کاسه و کوزه شکسته بکشد همیشه اثرش از نظر جمع مقبول می افتد . اما کاریکاتور هنوز هم حتی در بین قشر فرهیخته یک جور مسخره کردن معنی میدهد و گویی فرزند نامشروعی است در هنرهای دسته بندی شده !
بهاره گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:27

راست می گی...چرا اینقدر کاریکاتوریست ها گمنامن؟مشکل از شماست که کمتر کار عرضه می کنین، نمایشگاه و این ها، یا از پوشش رسانه هاست، یا استقبال مردم؟چیز جالبی رو مطرحی کردی اما.ارزش فکر کردن دار.صبر کن اصلا شاید یه گزارشی هم ازش گرفتم اومدم باهات مصاحبه کردم ! جای تامل دارد اینی که گفتی واقعا.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ببینم وقت آزاد دارم !:)
عباس گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 21:54

چرا "زن قد بلند" باز نميشه؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نمی دانم . حتمن سرش گیر کرده به شاخه درختی چیزی :)
آندیا گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 23:34

خیلی هم البته ناشناس نیستند. ولی خوب بد هم نیست.متواضع بار میان طوری که مردم کارها رو میبینن نه اسم خالق اون کارهارو.. ولی یه مقداری پذیرشش سخته. حق میدم بهتون.
سارا گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 23:52

آخ آخ! امان از این حقایق تلخ...
روشنک گفت…
یکشنبه 19 آبان1387 ساعت: 23:53

هه هه .. ماهی رو هر وقت از آب بگیری و ببلعی تازه است برادر جان .. غصه نخور .. هنوز جوانی .. حالا بزن تو خط خوانندگی .. خودم برایت این دفعه تبلیغات می کنم تا این بار آرزوهایت بر باد نرود !.. غمت نباشد .. هاه هاه .. این خنده ها هنگام تصور کردن چیزیست در ذهنم .. ببخش .. تقصیر از شما نیست .. ;o) ..
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
مگه چیه ؟ خنده داره ؟ دیگه اگه بخونم از " شهیاد " که بهتر می خونم ! :)
احمد آزادی گفت…
دوشنبه 20 آبان1387 ساعت: 14:22

مرسی که سر زدید افسوس ولی جا گذاشتیم و گذشتیم و دیگر هم برگشتی نیست
لعبت گفت…
دوشنبه 20 آبان1387 ساعت: 16:24

سلام دوس جون مجازی ام!وقت بخیراولا) شما ناشناس نیستین که!،این شمایید که اون همه آدمایی که شما رو میشناسن و دوستون دارن و(به قول اون یاروه ی خدابیامرز) ندیده خاطرخاتون شدن و به این خونه ی مجازیتون عادت کردن و.....ناشناسن که شما نمیشناسینشون که هیچبلکه اصلا به حسابشون هم نمیارینشونیه سری به آمار وبگذارتون بزنین و لااقل تعدادشونو در روز ببینین!آخه خدا رو خوش نمیاد(به والله که با مجاز تو می گذرد ماه و سال ما)دوما)آخه ایناییی که گفتی(البته تو کشور ما) منافاتی با هم نداره!مگه اونی که دکتر بود یییهوو 10 تا کاست داد بیرون،کسی گفت چرا؟! یا به اون یکی که یه گروه 500 نفری واسش شعر می سرایند و گروه 5000 نفری هم واسش آهنگ میسازن که روزی حداقل 5 تا کاست بده بیرون،بهش گفتن استاد!!! بسه؟ حالا صد رحمت به استاد و دکتر! نه به این ررررررپ پ پ پ خونای عزیزمگه فک کردی اونا شغلشون خوانندگییه؟ نه بابا از روی عشقشون به هنره که می خونن وگرنه همشون در مغازه باباهاشون غاز میچرونن!نتیجه : علی آقا جون تجدد! بلا نصبت فقط کافیه یه جو عرضه داشته باشی و( در سال نوآوری و شکوفایی)تمام استعدادهای داشته ونداشته ات رو بکار بندازی!تا ببینی چه شهههههرتتتتیییی به هم میزنی یه شبهتبصره: بد بین نباش دوس جون!!!حالا همه که مث اون یارو بددددبخته بی چاره!!!!بدشانسی نمیارن که بی خود بهش گیر بدن و بهش بگن:مدرکت چیه و چرا سیکل نگرفته ،تو دانشگاه که درس دادی هیچ!!! تو کابینه هم......... وای چقده حرف زدما!!!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
پس یعنی من هم می توانم در کابینه جایی داشته باشم ؟ امیدوار باشم ؟
dancer گفت…
دوشنبه 20 آبان1387 ساعت: 23:59

خوب چون اکثریتمون بی استعداد و مزخرف هستیم
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نفرمائید
روزنامه گفت…
سه شنبه 21 آبان1387 ساعت: 11:26

و علیکم السلام ! می تونید مجری شبکه باران هم بشید !اما از شوخی موخی گذشته، اگه نمایشگاه بذارید من کلی می خرم چون کارهاتون، مثل خیلی از کارکاتوریست ها ، عربده جویی نمی کنند و بیراه نمی گن، با مهربونی تلخ هستند. ضمنا در عین نوستالژیک بودن،انقدر رنگ هاشون شاده که به درد اتاق پذیرایی هم می خورن !
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
بودم . دو سال مجری برنامه کودک و نوجوان همان شبکه بودم .در مورد فروش کاریکاتورهم یک دوستی ما داریم اینجا که داره کاریکاتورها را با کیفیت خوب و با تکنیک جدید روی چوب ( تخته شاسی ) می فروشه . کاریکاتور شام فرشته هم از همه بیشتر فروش داشته !
روزنامه گفت…
چهارشنبه 22 آبان1387 ساعت: 9:41

گفتم چقدر قیافتون آشناست ! گذرم بیفته حتمن سراغ این دوست می رم و این ها رو می خوام :1. پروانه ای که از مشت زده بیرون2. آقاهه که زیر بارون قلب ایستاده و دستش خون می آد.3. آقاهه که کله اش به سطل آشغال پدالی تبدیل شده. موجود هست ؟ فقط ارزون حساب کنید ، مشتری شیم!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
:)بله هست با اجرای جدید !
فواد گفت…
چهارشنبه 22 آبان1387 ساعت: 16:7

امشب به سوگ ارزوهايم نشسته ام و در غم نبودنت اشك فراق مي ريزم...امشب شمع حسرت ارزوهاي بر باد رفته ام ذره ذره اب ميشود...امشب براي مرگ ارزوهايم لباس سياه پوشيده ام ...كاش امشب كسي براي عرض تسليت به خانه دلم مي امد...كاش امشب تو بودي و دلداري ام ميدادي و دفتر كال ارزوهايم را ورق ميزدي ...اما...اما افسوس كه تو نيستي و زندگي بي تو قشنگ نيست......هر گاه دفتر محبت را ورق زدي ...هر گاه در زير پايت صداي خش خش برگ ها را احساس كردي...هر گاه ميان ستارگان اسمان تك ستاره اي خا موش ديدي ...براي يك بار در گوشه اي از ذهن نه با زبان بلكه از ته قلب بگو: يادش بخير......
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ای داد کاری از من ساخته است ؟
چهارشنبه 22 آبان1387 ساعت: 22:17

متاسفانه مشکل ایران همینه دیگه ....کاریش نمی شه کرد
بادسوار گفت…
پنجشنبه 23 آبان1387 ساعت: 4:38

سلام قبول دارم البته تيكه آخرش رو ... واسه پستهاي ديگه‌ات هم نظرم رو گذاشتم... در ضمن اين لباست قشنگتره...
سمیرا گفت…
یکشنبه 26 آبان1387 ساعت: 17:41

من نمیتونستم رای بدم وگرنه شما رو به یاد داشتم....وبلاگمو تازه ساختم...دیگه الان هیچکس هیچکی رو دوست نداره ....اصلا ناراحت نباشید....همیشه یادم میره بگم...من عاشق این اهنگ بلاگتونم.....
ديدار گفت…
دوشنبه 27 آبان1387 ساعت: 13:59

چرا كامنت منو حذف كردي؟ يادمه من كامنت گذاشتم...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
نه ، چیزی حذف نکردم !
ديدار گفت…
چهارشنبه 29 آبان1387 ساعت: 10:36

پرسيده بودم ...بزرگترين، معروفترين و بهترين كاريكاتوريست كيه واقعا؟!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
این که سوال نداره . معلومه که منم :) جواب سوال دومتون : اسم دخترم رامکالِ ! :)

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو