رد شدن به محتوای اصلی

حال این زن خوب نیست

برای دیدن کاریکاتور به صورت کامل کلیک کنید

                                         برای دیدن کاریکاتور کامل روی تصویر کلیک کنید

+;نوشته شده در ;2008/9/24ساعت;19:33 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

بنل گفت…
چهارشنبه 3 مهر1387 ساعت: 20:35

فقط می تونم بگم درک نشدی چون لیاقتت و نداشتن! خیلی خوشحالم که هیچ کس و نمی شناسم که این قدر زیبا بکشه از دیدنش هنوزم سیر نشدم!
بنل گفت…
چهارشنبه 3 مهر1387 ساعت: 20:36
والریا گفت…
پنجشنبه 4 مهر1387 ساعت: 4:9

خیلی خوبه. ببین مردم از فضولی. این زنه به چی فکر میکنه؟ به منم سر بزن. خوشحال میشم
روشنک گفت…
پنجشنبه 4 مهر1387 ساعت: 23:45

نیش غذا نصیب شوهر شد !... چه انتقام باحالی .. هه هه ..
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
یک احترام سنتی ، انتقام نه !
داستان یک زن گفت…
جمعه 5 مهر1387 ساعت: 0:56

چی بگم والله .. !
داستان یک زن گفت…
جمعه 5 مهر1387 ساعت: 0:58

یه کم ایهام داره علی جان .. یعنی سه جور برداشت میشه کرد !
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
سه جورش را برایم بنویس
روشنک گفت…
جمعه 5 مهر1387 ساعت: 17:4

هی .. من چقدر از این کارتونت خوشم اومده .. هر بار که می بینمش یه تأویل تازه به ذهنم میرسه .. خوشم میاد از این حالت .. همه این تأویلها درسته .. با وجود اینکه ممکنه هیچ کدوم مقصودِ کارتونیستش نباشه !.. نمی تونه نادرست باشه واسه اینکه از نشونه ها و تصاویری استفاده میشه که برای هر کسی بر اساس تجربه ها و آموخته ها و دیده ها و شنیده هاش خاص و متفاوته .. اینجاست که کارتونیست یا هنرمند بعد از خلق اثرش کنار تماشاچیای هنرش میشینه و همتراز با اونها به اثر خودش نگاه می کنه ..این خانومه لبخندش خیلی ملیحه .. یعنی اونقده زن خوبیه و اونقده ماهه که حتی وقتی هم به جای غذا " مار " می خواد به خورد خانواده ش بده بهترین قسمتش رو برای شوهر جانش میذاره .. غذا رو به ترتیب اهمیت اعضای خانواده تقسیم می کنه .. با کلاس و با دسیپلینه و این از همرنگ بودن لباس سکسی و گردن بندش و تمیزی لباسهای خودش و بچه هاش مشخصه .. اون یه زن با احساساتی کاملاً زنانه و شایدم زیادی زنانه است!.. اون خانواده ش رو دوست داره و به خیال خودش برای اونها بهترین ها رو فراهم می کنه و البته چون زیادی اعتماد به نفس داره و خودخواهِ فکر می کنه نیازی به پرسیدن عقیده خانواده نداره .. اون می تونه بدترین غذای دنیا رو با اعتماد به نفس کامل به بهترین شکل ممکن به خانواده ش عرضه کنه .. خلاصه به نظر من یکی که زن جالبیه !...
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
اینکه این همه به این کار توجه کردید واقعن جای تشکر و قدر دانی داره . برداشت شما برای من خیلی جالب بود و به این نتیجه رسیدم که هستند کسانی که " جان کلام " را بگیرند و سر سری به کل داستان نگاه نکنند . شخصیت زن همان هست که گفتید و از روی رنگ لباس و پوست صورت و لبخندش خوب شناختید اش . از نظر من هم او بیمار است . حالا چه بیماری دارد من نمیدانم اما می خواهد خوب باشد . مهربان هم هست و به قول شما به همه چی فکر کرده و عدالت را رعایت کرده . حتی به ترکیب کلی غذا و اینکه درست چیده شود هم اندیشده !
شنبه 6 مهر1387 ساعت: 13:9

آفففففرررررین! نه فقط واسه ی این کارت بلکه واسه ی ذهن دقیق و دستان هنرمندت!به نظر من خانواده شما خیلی خوشبختند که شما رو دارند.من تقریبا هر روز به این خونه ی زیبا و مجازیتون سرک میکشم و بی تعارف بگم که لذذذذذذذت می برم . کارهاتون رو واسه دوستام(داخل و خارج از ایران )میفرستم .در هر حال براتون آرزوی شادی،بهروزی و موفقیت می کنم
درخشانی گفت…
شنبه 6 مهر1387 ساعت: 13:55

راستی یه سوال(البته فضولیه)می تونین جواب هم ندیدشما علاوه بر یه دختر ملوس که آدامس خرسی و تف بازی رو دوس داره یه پسر هم دارین؟البته شاید بی ربط باشه،اما نمی دونم چرا احساس می کنم این کار آخرتون یه جور قدردانی و سپاسگزاریه و به دنبال مخاطب می گردممی بینین مردم چقدر کوته بینن!!!!! به جای اینکه پرتقالها رو سوا کنن دنبال سن پرتقال فروشن!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
از لطفتون ممنونم . نه پسر ندارم
Didar گفت…
یکشنبه 7 مهر1387 ساعت: 3:9

Hale manam khob nist ...Vay in ahanget hale mano badtaram mikone
ديدار گفت…
یکشنبه 7 مهر1387 ساعت: 11:13

من فكر ميكنم اين خانومي كه شما كشيدين يك دختر ساده لوحه كه تازه با مرد دلخواهش ازدواج كرده و هنوز توي روياست. تا كي از اين روياي شيرين بيدار شه خدا ميدونه!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
تازه ؟ یعنی اون دوتا بچه از زن قبلی آقاست ؟
ديدار گفت…
یکشنبه 7 مهر1387 ساعت: 11:14

راستي اين didar بالا من نيستما!!!!!
ابركاكيا گفت…
یکشنبه 7 مهر1387 ساعت: 11:26

فوق العاده بود بي اغراق ....
bITA گفت…
دوشنبه 8 مهر1387 ساعت: 18:5

می گم نکنه این خانمه یه تکه از همین ماره باشه ؟؟؟ هم رنگن ... این بود برداشت من !
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
در زبان گیلکی بله ! هر دو "مار " اند !
ديدار گفت…
سه شنبه 9 مهر1387 ساعت: 10:48

اصلاح ميكنم...چيزي نفهميدم! فقط به نظرم اين زن خود شيطانه! جرا انقدر از زنا كارتوناي بد ميكشي؟!! واقعا اينجوري فكر ميكني؟! اميدوارم يه دفعه هم يه كارتون با محتواي مثبت در مورد خانوما بكشي كه ديگه بهت ازين تهمتاي ناروا نزنن!!!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
این زن شیطان نیست . کارتون خوب هم کشیدم راجع به خانومها. اون کاری که خانومی به کفش شوهرش که فوت کرده بود آب میداد تا شاید دوباره رشد کنه را ندیده بودید ؟ ( بگو با بهار بر میگردی )
ديدار گفت…
یکشنبه 14 مهر1387 ساعت: 9:24

نه نديدم علي، شايد توي اون دوراني كشيدي كه من نبودم. ولي مضمون قشنگي داشته. اميدوارم راجع به همه آدما با عدالت قضاوت كني چون بعضيها، چه مرد و چه زن انقدر خوبن كه معادلات كلي رو به هم ميريزن. مثلا علي تجدد يا ديدار!! ولي جدا من فكر ميكردم خيلي ديدت نسبت به خانومها بد و ناعادلانه است. خوشحالم كه اينجوري نيست. حالا...پس منظورت از اين كارتون چي بوده علي؟ بد نيست گاهي بعد از شنيدن نظرات بقيه، تو هم توضيح بدي كه مقصود واقعيت از كشيدن كارتون مربوطه چي بوده.
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
اجازه بدیم تا هر کسی برداشت خودش را داشته باشه . من دیدیم به خانومها بد نیست . همه جا خوب و بد پیدا میشه !

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو