رد شدن به محتوای اصلی

بختک شماره 1 ( وقتی همه خواب بودند )

پ.ن : به پیشنهاد پرند آزاد  این روزها می خواهم از کابوسهایم طراحی کنم . شاید این تازه واردها   "بفهمند " که چه بر سرمان آوردند ...

+;نوشته شده در ;2008/7/9ساعت;9:50 توسط;.:ALITAJADOD:.; |;

نظرات

tiam گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 10:4

سلام. وبلاگ خوبی دارین. به امید اشنایی بیشتر.
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 10:52

با سلام و عرض ادباز وبلاگ بسیار زیبای شما دیدن کردیماز شما دعوت می کنیم از سایت تخصصی فروش لپ تاپ (لپ تاپ فوروشی با سه هزار بازدید در روز)WwW.LaptopForoshi.com دیدن فرمایید و در صورت تمایل به تبادل لینک پس از قرار دادن لینک سایت ما در قسمت پیوندها با ایمیل (Info@laptopforoshi.com)به ما اطلاع دهید که ما هم لینک وبلاگ زیبای شما را در قسمت لینک های مفید سایت قرار دهیم با تشکر روابط عمومی شرکت تجارت الکترونیک اقتصاد گستر
لبخند گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 11:5

خیلی خوبه اما دمی که برایش گذاشتید، با کل کار هارمونی نداره... (دو نوع مختلف طراحی است..) البته به نظر من !
bITA گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 15:47

حالم بد شد ...
ف. گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 19:15

وقتی همه خواب بودند؟!
پرند آزاد گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 19:30

چه خوب بلاخره دست به کار طراحی شدی .. :)و چه وحشتناکه این بابا !.. ترسیدم !.. :(
آندیا گفت…
چهارشنبه 19 تیر1387 ساعت: 20:20

سلام.help مگه یه دونه l نداره؟شایدم میخواستین تاکیید رو نشون بده. که در اون صورت بهتر بود دو تا p میذاشتین.البته این نظر منه.به نظر من دم هم با کار هارمونی داره!
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
بیچاره کمک میخواد ، اون وقت شما غلط املائی میگیرد ؟! کمکش کنید دیگه ! بعدش هم ما تو شهرمون با دوتا L میگیم اینو ! لهجمون اینطوریه ! :D
م.پویش گفت…
پنجشنبه 20 تیر1387 ساعت: 3:48

به نظر من با همون دبل "ای" مینوشتید جالبتر بود ... چرا پاکش کردید به جاش ال گذاشتید؟! ... چرا لهجتون تجدد رو با دبل "دی" نمینویسه ؟! چرا شما توی کابوس نیستید؟و چرا به کمک اون دختر نرفتید؟ ، آخه اینجوری به نظر میاد که داشته شما رو نگاه میکرده ؟
_______________
ALITAJADOD پاسخ ميدهد :
ما تو لهجمون به تجدد میگیم مدرنیته ! اینجوری برای اینکه همه متوجه اسممون بشن جلوی بقیه همدیگرو تجدد صدا میزنیم ! بله کمک می خواهد اما " همه خواب بودند "
m گفت…
پنجشنبه 20 تیر1387 ساعت: 13:26

کابوس وحشیانه ای بود! همه خواب بودند.........
m گفت…
پنجشنبه 20 تیر1387 ساعت: 13:36

تف و لعنت بهتون که من و دیوونه کردین.... خونه ی آبادم رو این جوری ویرونه کردی....
وستا گفت…
شنبه 22 تیر1387 ساعت: 15:53

خشونت.......وبیرحمی...در کنار استیصال...

پست‌های معروف از این وبلاگ

یادداشتهای پراکنده

  روزهای زیادی از کودکی تا همین امروز که نرم نرم دارد ۴۳ سالم میشود تنها، اندوهگین و در انزوا بودم. هربار به گذشته برمیگردم یادم می‌آید یک گوشه ساکت‌تری نشسته بودم. توی حیاط خلوت پشت خانه، توی اتاق، توی آن اتاق مملو از لباس مهمانی‌ها، توی آیینه خیره به چشمهام، توی کارگاهم، گوشه‌ی یک روستا، پشت مبل بزرگ خانه وقتی همه خواب بودند و مادر نبود و من همیشه بی‌دلیل گریه میکردم! گریه کردن به مثابه خود ارضایی و به مثابه مناجاتی چیزی بود. حالا نمیدانم دیر شده یا نشده. اما نه تنها نمیخواهم گریه کنم بلکه میخواهم خیلی آگاهانه برگردم پشت مبل سیاه، توی حیاط خلوت و سایر جاها، موسیوی کوچک گریان را در آغوش بگیرم و بگویم ببین نمیخوام بهت بگم قرار است این‌گوهی که توشیم جای بهتری بشه اما باور کن اصلا ارزشش را نداره. میدونم قراره چی بشه، من از همونجا اومدم پیشت، اما ببین من من من من همیشه خدا کنارت هستم.. ما باهم این رو هم رد میکنیم .. موسیو تاجینو روز رحلت  #یادداشت_های_پراکنده
• -با تندی مشکلی نداری؟ -نه من واقعا غذای تند دوست دارم.  این سوال و جواب رایج بین من و آنهایی است فهمیده‌اند به بمبئی قرار است بروم.  برخلاف چیزهایی که شنیدم و خواندم بمبئ خوشبو و مهربان است. از هر دکان و دکه و دستفروشی بوی خوب عود می‌آید. حیوانات کنار آدمیزاد زندگی میکنند و هرکسی سرش به کار خودش و آتیش به انبار خودش است.  از روز اول دوست مهربانم فهد و گلناز همسر ایرانیش سخاوتمندانه پذیرایی‌ام کردند. اگر نبودند قطعا کلی تجربه‌ی هیجان انگیز در غذاهای هندی را از دست میدادم.  هاستلم در بمبئی چند خانه با خانه‌ی صادق هدایت فاصله دارد. خانه‌ای که هدایت شاهکارش بوف کور را در آن نوشت و به دلیل ممنوعیتش در همینجا در تعداد معدودی چاپ کرد. داخل خانه رفتم. درها و آدمها جدید شده بودند. نرده‌ی چوبی اما همان بود. به عادت جدیدم که دست رو اجسام میگذارم و حسشان میکنم، جای دست آن فوق‌العده‌ی نا امید را حس کردم که سیگار به لب میرود تا کنار اقیانوس هند به زن اثیری، لکاته، مرد خنزرپنزری و سایه‌اش فکر کند.. راستی در همسایگی من و هدایت اقیانوس هند است.  آدرس من در بمبئی: هاستل پانادا بکپک

یادداشت‌های پراکنده

  از نظر من تنها دو فصل وجود دارد. فصل سرد و فصل گرم.   اما چند روز کوتاهی بین این دو فصل است. نه گرم و نه سرد. سبز و تنها. روزهایی برای سفر به خاطرات. گویی طبیعت میخواد تورا یاد کودکیت بیاندازد و ملقمه‌ی عطرها تورا هر روز که نه، هر دقیقه به خاطره‌ای میکشاند.  از نظر من بهشت جاییست که تو با هر عطر یاد خاطره که نه، به همان خاطره خواهی رفت #یادداشت_های_پراکنده  موسیو